نتایج جستجو برای عبارت :

اعصابم داغونه داغوووون

اعصابم خوردده...23روز دلتنگی
خیلی حس بدیه
عزیزتراز جانم دلم برایت تنگ میشد...لعنت به قوانین و تقویم مسخره ی ایران که همش تعطیلیه
اههه....نمیدونم این رئیس روساش کارو کاسبی ندارند که انقدر تعطیلات میزارند
همین کارارو میکنند که مملکت رو به گند کشوندند و دیدن مارو هم نابود کردند
بابا من نخوام 23روز ازش جدا نباشم چه کنممم...:(
هوووف اعصابم به شدت داغونه،دقیقا از فردا نمیبینمش تااااا17فروردیننن1398...
ازاین بدتر هم مگه میشه:(
امیدوارم که بتونم ببینمش..کم
اعصابم داغونه. روش های رفع بی حوصلگی افرادی که اعصاب شان ضعیف شدهاعصابم داغونه، حال و حوصله ی هیچ کس حتی خودم هم ندارم، دلم می خواد به جایی برم که کسی نباشه و مدتی را تنها باشم.
آدم ها اصلا مراعات هم را نمی کنند و جدیدا با کوچک ترین چیزی به هم می ریزم و دوست دارم جواب سفت و سختی به پر توقعی و بی احترامی های دور و بری هایم بدهم.
البته قبلا اینطور نبودم و مدتیه که احساس می کنم اعصابم ضعیف شده و زود عصبانی می شودم و از کوره در میرم. لطفا کمک کنید تا بت
اعصابم داغونه. روش های رفع بی حوصلگی افرادی که اعصاب شان ضعیف شدهاعصابم داغونه، حال و حوصله ی هیچ کس حتی خودم هم ندارم، دلم می خواد به جایی برم که کسی نباشه و مدتی را تنها باشم.
آدم ها اصلا مراعات هم را نمی کنند و جدیدا با کوچک ترین چیزی به هم می ریزم و دوست دارم جواب سفت و سختی به پر توقعی و بی احترامی های دور و بری هایم بدهم.
البته قبلا اینطور نبودم و مدتیه که احساس می کنم اعصابم ضعیف شده و زود عصبانی می شودم و از کوره در میرم. لطفا کمک کنید تا بت
هیچی مزخرف تر از این نیست که کل شب و فرداییش  رو نخوابیده باشی و برسی مقصد باز روز باشه :/
نمی دونم چرا ایندفعه اینقد سخت بود تا برسیم...شاید چون خوشحال نیستم...
ساعت دو بعد از ظهر رسیدیم و من فقط گرفتم خوابیدم...فک کردم شب میریم خونه بابا خسرو اینا ولی بابا گفت فردا صبح بریم بهتره... بیدار که شدم و شام خوردیم بابا گیر داد بزنیم بیرون یه دوری بزنیم ولی من حوصله نداشتم اصلا....یعنی راستش رو بگم تو فرودگاه قبل پرواز بازم خواهش کردم نریم...دیگه آخرین امی
کل امروزم به درس خوندن گذشت و یه ۳ ساعت هم ما بینش غذا درست کردم و خونه رو تمییز کردم....
اعصابم از خستگی و شنیدن یک سری چیزای وااقعا نامربوطِ مزاحم و مزخرف بهم ریخت...اجازه دادم اشکهام بریزن...ولی بلافاصله به نوشتن جواب سوالهای بایو ادامه دادم و سعی کردم حفظشون بکنم اما احساس کردم نیاز به یه جوشونده دارم که این التهاب اعصابم رو کاهش بده...گل گاوزبون گذاشتم دم بیاد،یهو یاد پارسال و اون وقتا که از کتابخونه برمیگشتم و برای ارامش اعصابم گل گاوزبون
سال 96 بود، خیلی اتفاقی یکی از بچه های کلاسمون متوجه شد من وبلاگ دارم ...  یک عکس به ایمیلم فرستادند به این محتوا .... اولش اعصابم خورد شد ولی خب بعدش که گفتن چطوری متوجه شدن و سوتی خودم بودِ که توی جزوم ادرس ویلاگمو با خطی خوش نوشته بودم. اعصابم آرام تر شد.
دلم میخاد تواین اوضا برم تو یع اغما!یع اغمایی ک بدتموم شدن همع چی عزش بیدار شم!راسش دگ کشش ندارم،این همع جنگیدم،باخودم باگذشتم بااتفاقای زندگیم ولی من!اینجا دگ کم اوردم ...تک تک ثانیع های زندگیم پرعز حادثع هس.ینی جوریع ک یع فیلم پرحادثع هم اینقد حادثع ندارع:/نمیدونم چی باعث شدع اینهمع شکنندع و کم طاقت شمدیدن مامان تو این اوضا رسمن منو داغون میکنع .داغوووون!این کنکور لنتی عم شدع گوز بالاگوز:/یکی نی بگع تورو چ ب پش کنکور موندن!؟امیدوارم قرصای د
روی اعصاب یا مخ فردی رفتن  در انگلیسیGet on someone's nerves .مثالها:My younger sister gets on my nerves.خواهر کوچیکه ام میره رو اعصابم..You're beginning to get on my nerves.داری (شروع میکنی) میری رو اعصابمم هاااا.The noise those children make gets on my nerves.صدایی که اون بچه ها در میاردند میره روی اعصابم.His whining is getting on my nerves.ناله اش داره میره روی اعصابم..Boisterous children get on my nerves.بچه های بی تربیت میرن رو اعصابم.Will you please stop doing that?  It's getting on my nerves.میشه دیکه این کار رو نکنی/ میشه تمومش کنی؟داره میره رو اعصابم.The te
امروز دوبار زبونم نچرخید که اون حرفی که میخوام رو بزنم... نه به خاطر جرات نکردن یا مراعات یا هر چیزی... فقط یه حرف ساده بود. مثلا عصری یه بار خواستم بگم آب بیاره خواهرم برام، نتونستم بگم. و همین الان مامانم یه سوال درباره چرخ خیاطی پرسید که قرقره اش کجاست و... ، باز نتونستم بگم :| عصری فک کردم یهویی بوده و همینجوری! ولی الان اعصابم خرد شد! :| کلا یه حس بدی دارم... 
 
+چرا واقعا؟
 
+ الکی ناراحتم. مگه نه؟ میدونم شورشو در آوردم! :(
 
+ برم خواهرم برام لاک بز
امروز سر یه چیزی اعصابم خیلی خورد شد؛ بعد کلاس مزخرف دانش خانواده موندم که اصلاحیه بنویسم،‌ بعد گفتم با سرویس ۷ و ۲۰ برگردم. ساعتای ۷ و ۸ دقیقه بلند شدم رفتم یکمم زود رسیدم، گفتم عیب نداره دیگه ۷ و ۲۰ میاد. همین جوری گذشت و گذشت آخرش ساعت ۷ و 44 دقیقه اومد!!!!!! خییلییی این رو اعصابه که سرویس پرستاری تو ترافیک میمونه دیر میاد! بعد همش تو دلم میگم بزار الان دیگه زنگ بزنم طنین ولی هی میگم نه این همه وایسادی الان میاد://// بعد ۵ دقیقه بعد میگی کاش ۵ مین
قبل اینکه از شرکت چار بزنم بیرون برنامه نویس آقای شین به برنامه نویس آقای محتبی ف گفت جام بده صاف جلوی کولر هستم گفت اشکالی نداره جاتو با آقای رضا ف عوض کن !!! بعد برگشت سمت من گفت آقای رضا ف جاتو فردا با برنامه نویس آقای شین عوض کن گفتم جامو خیلی دوست دارم !!! قشنگ هر کی میرسه بهم یه چیزی بهم میگه و روی اعصابم راه میره !!!! بعدش برنامه نویس آقای احسان ه بهم گفت چرا قبول کردی ؟ گفتم قبول نکرده ام !!! خب فردا اعصاب خوردی دارم !!! یعنی از الان اعصابم خورد
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



دلم بدون تو شده داغونه داغون
عایا همه تو این مراحل انقدر اذیت میشن یا منم ک دهنم داره سرویس میشه؟
ینی طبیعیه؟!
+ هروقت هروقت هروقت ذهنم میاد یکم آرامش بگیره و ب نتیجه نزدیک شه یکی از راه میرسه قشنگگگگ بنزین میریزه رو افکارم و یه کبریت هم براحتی روش میکشه و تامام!
چند روزه اعصابم خرده ...
برای اولین بار یه بیماری شیرخوار ۲ ماهه رو تشخیص ندادم ....
Infantile spasm (اسپاسم شیرخوارگی) ... 
اعصابم خیلی خرده ...
خیلی ..‌.
تقصیر خودمه که اعتماد کردم به شرح حال مادر پدرش که پرستار بودن و به من شرح حال دادن که چشمهاش ترشح داره و چشمهاش رو ا ز دیروز تا به حال انگار سختشه باز کنه ...
معاینه اش ک کردم هرکار کردم بیدار بشه که چشمهاش رو باز کنه نشد ولی اون لحظه هیچ علامت دیگه ای نداشت ! نه اسپاسمی‌دیدم ، نه چیزی !
از اون طرف مامانش تو
1_ پریروز تولد یکسالگی پسر کوچیکه بود:) میخواستم بیام یه چیزی بنویسم براش که نشد. هفته ی دیگه هم تولد سه سالگی پسر بزرگه هست:) برای پس فردا شب، پنجشنبه شب، مهمون دعوت کردم انشاالله جشن تولد پسرا را بگیریم:))
2_ هر شب که میخوام بخوابم میگم فردا صبح هشت صبح بیام کتابخونه اما باز صبح که میشه اینقدر کارهای ریز ریز هست که تا بجنبم و به اینها برسم باز میشه نه و نیم که کتابخونه ام:( باید جدی بگیرم این یک ساعت و نیم صبح را.
3_ دارم برای تافل میخونم یعنی هدفم ا
حال روحیم داغونه. یه کوه از نفرت و بغضم
حالم از همه کس بهم میخوره
و سریع به گریه میفتم
و جایی رو ندارم که برم
و احساس تنهایی باهامه
و احساس پوچی
و احساس بی لیاقتی
نمیتونم پول آنچنانی دربیارم
(کمی دارم درمیارم البته)
و چی؟
و حس میکنم پروداکتیو نیستم 
و همه اینا باعث میشه با کوچکترین جرقه ای به گریه بیفتم....
واقعا راهی هست من از این خونه برم؟؟؟
رفته بودم پیش م.ش با هم فیزیو مرور کنیم.همه رو خوندیم تهش گفتم کاش آزمایش عملی من هر چیزی باشه جز گروه خونی.اونو اصلا نتونستم تشخیص بدم سر کلاس و چون گروه خونیم هم نمیدونم!! حتی نمیتونم جواب درست رو حدس بزنم
صبحش رفتم کاغذ قرعه کشی انتخاب کنم عدد 6 اومد و ایستگاه 6 دقیقا همون گروه خونی بود 
گفته بودم هر روز امتحان ترم دارم این هفته دیگه؟تصمیم گرفتم کلاسهای دوشنبه رو نرم که صبح یه ربع از 8 گذشته بود ک هم کلاسیم بهم خبر داد پاشو بیا سر کلاس ک این اس
هووف چقدر امروز خسته شدم رفتم پای تخته با اینکه هیچی بلد نبودم :( کلی تمرین حل کردم ینی استاد خودش تند تند میگف :) خلاصه که اوصاعم خیلی داغونه و گف از کل کلاس چهارشنبه و شنبه و دوشنبه اینده قسمت بندی کرد که امتحان بگیررره تازه امروز یک کوچولو یاد گرفتم و از اون قاطی بودن دراومدم.
البته معما چون حل شود آسان شود :/ 
عععع راستی خیار ترشیم آماده شده امشب با ماکارونی میخوریم :)) فک کنم ۳ روز شد! 
حالم خوب است . می گویم و میخندم و انگار اوضاع خوب شده است. گوشیم دارد زنگ می خورد امین است گوشی را بر میدارم سریعا می گوید پــ را با امیر حسین در مترو دیده است. امیر حسین از آدم های نچسب روزگار است که فقط ادعا دارد امین هم حالش از او به هم می خورد و وقتی او را می بیند اینقدر اعصابش خورد می شود که به من زنگ می زند تا آرامش کنم... آرامش می کنم و گوشی را قطع می کند اعصابم به هم می ریزد. پــ و امیرحسین با هم؟ امیر حسین یک سال نمیدانم به خاطر چه دلیل مسخره ا
یه فیلم دیدم، اون هنرپیشه استرالیاییه توش بود. همون تپل بلوند خوشگل بانمکه که به شدت عاشقشم. ولی مسخره بوده! اصلا اون فیلم در حد اون هنرپیشه نبود! یه فیلم کمدی موزیکالِ بی نهایت آبکی و بی داستان و لوس و خلاصه الکی!
××××× الآن یادم افتاد! اون فیلم گُلدِن رَس‌بِری برنده شده! یعنی تمشک طلایی برده! یعنی اون فیلم کلا داغونه و من وقتمو هدر داده بوده کردم :|
چــقدر حالم خرابه چقدر درب و داغــون واقعا شاید خدا داره منو اماده میکنه برای روزای بدتراز این حالت نمیدونم ...
از همه آدمــا بریدم حتی اونی که من از خانوادمم بیشتـر میدونستمــش غرورش اینقــدر زیاد هست که لهم کرد به همین راحتی ...
به جایی رسیدم که دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم ...
اینقدر درون خودم ریختــم که اصلا حواسم به خودم نیست !
داشتم فکر میکردم چند سال دیگه هیچکدوم ازین آدما کنارم نیستن
دوستام منظورمه،همینجوریشم من پیام میدم هستن وگرنه کلا انگار نه انگار
یعد با خودم میگم آیا واقعا ارزش این همه ناراحتیو داره؟نه فکر نکنم.
ولی کاری که دست دل باشه رو نمیشه منطق آورد واسش.
دله دیگه،خره...نمیفهمه که :/
هی بهش میگم ولشون کن مهم نیستن،نادیده بگیر،پشیمون میشن.ولی ته دلم هنوز یه تیکه ای داره که درد میکنه.
چهار روز روی خودم تمرین میکنم،آروم میشم،یهو یکی یه چیزی میزاره،یه چیز
این روزا همش ملعون میاد جلوی چشمام!نمی دونم چرا!
و البته بازم این روزا 1001 دلیل دارم که به آدم های دور و برم حسودی کنم!اگه ملعون بود واین چیزارو میدید ثانیه ای درنگ نمی کرد و خودشو می کشید بالا.ولی دریغغغغغغغغغغغغ که اون همه باهاش بودم و این خصلت های عالیش رو فرا نگرفتم!!!
ناهید خانم تبریز قبول شده ولی نم یدونیم چی!
مهسا ت داره دکترا می خونه همون خراب شده مشهور!
رضاز داره دکترا می خونه دقیقا جایی که من الان باید باشم!
فیروز هر روز منو می بینه و عین
خیلی دلم میخواد همه چیو بزنم کنا ودوباره کنکور بدم!
اما هم حال روحیم هنوز داغونه
هم هزینه کردم برا این 3ترم
هم پول ندارم کتاب بخرم ویه جورایی از خانوادم میترسم!
حسرت پزشکی به دلم موند...
گرچه ژنتیک پزشکی هم میشه خوند با رشتم !
نمیدونم شاید از سال بعد کنار دختر خالم که میره نهم بخونم هرسال کتاباشو!
دلم میخواد قایمکی بخونم بدون اینکه کسی بفهمه!
نمیدونم چی میشه!
 
پ ن :کاش دوستی بود بشه باهاش حرف زد.قدم زد ویه دل سیر از دلتنگیات گفت...
بالاخره روزهای متوالی غصه خوردن معدمون رو باز ناراحت کرد 
و وقتی معده درد می گیرم دیگه همه چی فراموش میشه و فقط معده 
خیلی حالم بده ,من مستحق این درد کوفتی نیستم
باید برم پیش پزشک .
وبنیامین حالش خیلی بده,  خیلی دلتنگه خیلی داغونه 
نمی دونم چکار کنم بهتر بشه ....
کلا روز تعطیلی هاشو با گریه سپری می کنه...
من اینور دنیا غصه افزایش نرخ همه چی و بیکاری خودم و تنش محیط کار و و این اواخر درد معده  نمیزاره به عشق فکر کنم ...نمیزاره دلتنگ شم فقط ته قلبم یک
این کپی کارهایی که گزارش کپی برداریشان در قسمت مالکیت معنوی بیان فهرست شده روی اعصابم رژه میروند. اصلا هم ربطی به این ندارد که هر بار با یادآوری روزهای نوشتن و یادداشت برداری مطالبی که کپی میکنند غم عالم روی دلم خراب میشود و بی صدا زار میزنم.
#تنبل های کپی کار حرص درآر
گشنم شده بدجوری از صبح تا حالا بجز سه لیوان چای چیز دیگه ای نخورده ام !!!!! لعنتی باید ساعت 16:30 بشه که برم بیرون بدی اینکه باید بعد اینجا برم یاناکار نمیدونم چرا به حبیب کاف گفتم اوکی انجام میدهم ولی خب برم خونه مامان خانم روی اعصابم پیاده روی میکنه
کلاسهای آنلاین کمترین مزیتش این بود که من یک ماه حنجره و اعصابم به بهترین شکل حفظ شد. امروز فردا آخرین جلسه هاست. گاهی به مدیرم نگاه میکردم می دیدم خطوط چهره ش انقدر عمیق شده از بیخوابی و خستگی زیباترش کرده بود و بداخلاق تر البته.
سلام
شب تولد امام رضاست
اما دل من ناآروم ترینه
تنهای تنها
امشب رفتم هیات و توی مراسم مولودی برای دل غم زده خودم گریه کردم
ولی باز دلم داغونه
انگار با هر باد دلم تکون میخوره
دلتنگی گاهی نفس رو توی سینم حبس میکنه..
هنوز با آهنگ های قدیمی و یا غمگین بی هوا دل من می پاشه از هم...
رفتم داروخانه....-!
امروز رفتیم واسه فروش و بد نبود
خیلی کلافه ام
خیلی دلم میخواد مسیری و دری برام باز بشه..
سرده...حال دلمو میگم..سرد و تاریکه
خیلی دیره..چرا خواب نمیرم...
بیخیال..
این امتحانم هم برخلاف انتظار خیییلی خوب بود.به خیر گذشت :))) چقدر نگرانش بودم و چقدر اعصابم رو خورد کرد واقعا
اما تموم شد.دیگه تا چهارشنبه امتحان سختی ندارم
الان هم دارم میرم برای اخرین بار توی بهار میم بزرگ رو ببینم :) کاش اون یکی میم هم بود.دلم براش تنگ شده ... واسه شیطنتهاش و خنده هاش! 
‏اعصابم از این خورده چرا بهت دادم وقتی لذتی نداشت برام مگر لذت سرکشی؟شاید برای همینش می‌ارزید!استاد گفت تو بازی دست نبر.
دیگر میلی به ح ندارم. دلش می.خواست به خانه‌اش بروم که رفتم و او رفت و گرم زندگی شد و من این روزها گوش شیطان کر ...
هیچ میلی و عشقی نیست، منم در جزیره‌ای ساکت و متروک فقط باید جدی‌تر بشوم.
سلااااام
امروز اولین جلسه رو رفتم یه موسسه زبان استخدام شدم از ماه ششم بیمه دارم و کلا ۶ ساعت در روزه.
 ای خووووبه ولی ناراحت همه دقایقی هستم که از سید دورم...
تقریبا ۲ یا ۳ ساعت اومده رو ساعات ددری قبلیمون....
عووووضی فهمید قراره سوپرایزش کنم برا کفش...
ولی همچنان سر جاشه در اولیییین فرصت.
اوضاع مالی این برجمون یه ذره خیییییلی داغونه... 
از برجای بعدی بهتر میشه مطمئنم
من
نباید
یادم
بره
قراره
معلم
بشم
نه؛
کارمند امور اداری زبانکده!!!
#
محمدم همه تل
متن آهنگ بزار برو
تو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیست دیگه بهونه نیار بروخاطرات زود از بین میرن حرفاتم که بی تاثیرن پس معطل چی ایحالم از وقتی‌ رفتی‌ مثل آسمون گرفته داغونه داغونههوا هم که با ما قهره انگار پره باد و تگرگ و بارونه بارونهدل من هواتو کرده میون این همه ویرونی ویرونیتوی این شهر شلوغو تاریک مثل من دیگه داغون نیستتو خوب بودی هیچ شکی نیست میخوای بری خب حرفی نیستدیگه بهونه نیار بذار خوب تموم شه زودتر بذار بروخاطرات زود
اعصابم خورده هرچی کار انجام میدم خوب در نمیاد و تموم نمیشه داره اون روی من بالا میاد ...
هی منتظرم یه پیامی بده که دلم گرم بشه به یادش روزی صد بار پیاماشو چک میکنم البته نه وسط درسام ، 
اخه  خودش گفته بود که بهم پیام میده منم چشم به راه این روزنه کوچیک نشستم که یه پیام بیاد و تو دلم پروانه ها پر پر بزنن ولی ...
حاکمان درست می‌گویند جوان‌هایی که نمی‌توانند یک زندگی را اداره کنند چگونه می‌توانند در مورد بی‌لیاقتی ایشان برای اداره‌ی کشور نظر بدهند؟ وقتی حالم خوش نیست حالم را نپرس، منتظر خیلی ممنون خوبم نباش، گمان نکن بابت آن همه دزدیدن‌های نگاهم قادر به اعتراف گرفتن از زبانم باشی. دارم به چیزهای خوب فکر می‌کنم تا اگر پرسیده باشی به چه چیز فکر می‌کنی دروغ نگفته باشم، ببین در این عصر بی‌پولی سر خودم را تا کجا با گول سرگرم می‌کنم. با این حال بدم
سلام :) امروز خودمو مشغول درست کردن بولت ژورنال کردمو کمی هم نقاشی کشیدم، اون لحظه انگار واقعا توی یک دنیای دیگه بودم و هیچ فکر و خیال بیخودی حالم رو خراب نکرد.
اما الان که باز تو سکوت خونه نشستم حالم خراب شده و دیگه دست و دلم به کار نمیره
ظرفای کثیف توی سینک 
پتوهای وسط هال 
خریدهایی که رو زمین مونده و...
اینکه هرچی جارو میکشم باز سریع سر و کله مورچه ها پیدا میشه اعصابم رو خرد میکنه !
اینکه بعد سه روز وقت نکردم پتوی خیس خورده توی لگن رو بشورم حقی
اینکه آدم از عشق به نفرت برسه قشنگ نیست ولی بهتر از عشق بی فرجامه. راضیم از حس نفرت توی وجودم. 
+ اومدم یه کتابخونه جدید :) 
فردا بعد از کلی روز بچه ها رو میبینم. باید به اعصابم مسلط باشم. نباید بدرفتار باشم. باید صبور باشم. باید باعرضه باشم.
"یکی از ارزوهای من اینه که زمانی برسه موقع رزرو کردن صندلی اتوبوس، بتونم شماره یک رو انتخاب کنم 
چرا باید واسه اینکه زن هستم انتخابام تا این حد محدود باشه
وقتی جاده رو نمیبینم اعصابم بهم میریزه"
...............
جامعه ای که ارزوهای کوچیکی برای زنانش میسازه، نسل بزرگی تحویل نمیگیره
خونه‌مون روبروی مسجده و از سه ساعت پیش بلندگوهاش دارن میترکن و هی یه آهنگو رو دور تکرار گذاشتن. باید امشب خلاصه‌ی چارتا مقاله رو تحویل بدم و اصلاً تمرکز نمیتونم بگیرم. دیگه اعصابم به اینجاش رسیده. اباصالح و کوفت ://// زنگ زدم ۱۱۰. امیدوارم دیگه صداشونو انقددد زیاد و طولانی بلند نکنن! 
آروم بگیر قلبم آروم ، درد نکش اینقدر 
چت شده اخه؛ باز بازی درآوردی...
انگار قلبمو با میخی چیزی سوراخ کردن ، حس میکنم قلبم توی دستم بوده و پرت شده 
افتاده شکسته ، تند میزنه؛ میخواد دیگه وایسه و نزنه....
چیکار میکنی قلبم؟
بهتره بگم چی به سرت آوردم که اینقدر سیاهت کردم؟! پر از نفرت شدی ، خالی از عشق
چیشدی؟! بخاطر آرزوهام تورو اذیت کردم؟! آره..
من دست کشیدم از همه چیز و همه ...‌ 
حتی چیزای مهم...
دلم خواست حرف زدن با  نیک رو ، سر به سر گذاشتن ؛ دعوا گرفتن..
آروم بگیر قلبم آروم ، درد نکش اینقدر 
چت شده اخه؛ باز بازی درآوردی...
انگار قلبمو با میخی چیزی سوراخ کردن ، حس میکنم قلبم توی دستم بوده و پرت شده 
افتاده شکسته ، تند میزنه؛ میخواد دیگه وایسه و نزنه....
چیکار میکنی قلبم؟
بهتره بگم چی به سرت آوردم که اینقدر سیاهت کردم؟! پر از نفرت شدی ، خالی از عشق
چیشدی؟! بخاطر آرزوهام تورو اذیت کردم؟! آره..
من دست کشیدم از همه چیز و همه ...‌ 
حتی چیزای مهم...
دلم خواست حرف زدن با  نیک رو ، سر به سر گذاشتن ؛ دعوا گرفتن..
بسم الله مهربون :)
دیروز چیزی حدود 7 واحد اختصاصی با هم امتحان داشتم. یعنی این ترم به حدی واحد ها و برنامه ی امتحان های من داغونه که فقط امیدوارم زنده بمونم دی:
ولی خب بعدش 12 ساعت خوابیدم که تلافی شه. امتحان بعدیمم آناتومی اعصابه که بی نهایت برای من سخته. قشنگه ها، خیلی قشنگه. من هرموقع میخونم واقعا از قشنگی و پیچیدگیش لذت میبرم ولی خب در عین حال سخته. استادمون خیلی جزئیات گفت که همه ش رو هم باید بدونیم.
+ یه گلدون حسن یوسف چند روز پیش هدیه گرفتم،
تصمیم داشتم به رئیسم پیام بدم و برای مرخصی فردا، اجازه بگیرم که از خیرش گذشتم و اعصابم همین یه روز تعطیلی از حرکات و رفتار خورد شد. کوزت بازی را ایشالا به یکشنبه موکول میکنم. حالا چون نظرم عوض شده، اتو کردن لباسهای کارم و حموم به برنامه ام اضافه شده:///برای هزارمین هزار بار، کااااش خونه خودم با عشق زندگی میکردم
یکسال و چندماهه موهامو کوتاه نکردم. اولش بخاطر اینکه موی خیلی کوتاه ، خیلی رو اعصابم بود. بعدتر بخاطر اینکه شاید از اون دسته مردهایی باشه که موی بلند دوس دارن. 
 
این جوری شد که اسم این لونه ی کوچیک ، دیگه با من همخونی نداره :)
 
خب من هنوز یاد نگرفتم دختر بزرگ خانواده باشم؛ یا بهتره بگم فزرند ارشد!
این عید سومیه ک داداش نیست و ما در تلاشیم از خونه فرار کنیم ک جای خالیش تو ذوق نزنه. اما ما ک میدونیم نیست. امسال برخلاف سال های قبل حوصله مسافرت ندارم، ذوقشم ندارم. با اینکه امسال مقصد کاملا متفاوت و جدیده واسم. 
تا کی باید فرار کنیم؟
از خودم و بقیه شرمنده ام ک اعصابم اجازه رفتار درست رو نمیده. مثل آدم بزرگا رفتار نمیکنم. هنوز اونطوری ک باید بزرگ نشدم. هنوز وقتی اعصابم خورده
*بعد از مدت ها بی حالی و بی حوصلگی و کلا اعصاب و روان داغون، هوس کرده بودم این روزا یه چیزی درست کنم، از چند وقت پیش هم این کیک های رنگی رفته بود رو مخم و هی میگفتم مگه میشه؟! تا اینکه امروز هم همچنان با همان بی حالی و اینا، بسم ا... شروع کردم ببینم چی میشه، حتی دیروز به همکارم فاطمه هم گفتم اگه خوب دربیاد عکسشو میارم نشونت میدم اما اگه خراب بشه و عکسی بهت نشون ندادم دیگه پیگیری نکن که درست کردم یا نه؛ بدون گند زدم توش و اعصابم داغونه... خلاصه کنم که
سازمان لیگ در یک مصوبه من دراوردی و مسخره اعلام کرده که اگه یه تیم هر دو تورنومنت ( لیگ و حذفی ) رو ببره دیگه نیازی به برگزاری بازی سوپر جام نیست و بدون بازی قهرمان اعلام میشه.
بعد این من هوادار متوهم استقلالم که میگم سلطانی فر، عراقچی، سازمان لیگ، مازیار ناظمی و و و و  لنگی هستن
آره من متوهمم که سلطانی فر گفته برانکو رو بر میگردونه
من متوهمم که استقلال و پرسپولیس هردو برای یک ارگان هستن ولی این استقلاله که هر فصل اوضاعش داغونه
من متوهمم که رئی
سلام 
واقعا کلافه م، من نامزد دارم، براش یه صفحه اس ام اس میفرستم یه خط جوابم رو میده. یعنی چی واقعا؟ تو تلگرام ده تا عکس واسش میفرستم، چهار تا ترانه میفرستم به زور یکی میفرسته.
نامه عاشقانه واسش دو صفحه مینویسم دو خطم جواب نمیده. یعنی چی؟ اعصابم خورده، این یعنی اینکه منو دوست نداره؟ چیکار کنم الان ؟ لطفا خانم ها و آقایون تجربیات تون رو بگین حتما. هم آقایون همجنس اتون رو بهتر میشناسین و بهتر راهنمایی میکنین، هم بالاخره خانم ها شوهران تون رو
از عصر انقدر اعصابم خرد شده، کارد بزنند خونم درنمیاد. چند ماه پیش یه پولی اومد توی حسابم. توی حیث و بیث بودم که کی این پول رو ریخته فرداش رفیقم سجاد که حسابدار یه شرکته زنگ زد گفت اشتباهی پول رو به حسابت ریختم و منم شماره کارتش رو گرفتم و پول رو برگردوندم. حالا امروز یکی از کسایی که توی همون شرکت بود رو دیدم و ازش پرسیدم از شرکت چه خبر که شروع کرد به گفتن یه ماجراهایی که هرچی می‌گذشت بیشتر خونم به جوش میومد. می‌گفت سجاد با مدیر داخلی رو هم ریختن
ب معنای واقعی کلمه اعصابم ری دس و حوصلم سر رفته!
سرم درد میکنه
میدونم خیلی بدبختم و خیلی عوضی و بی معرفتن!
اما کم کم باید برم تو لاک تنهایی خودم و بدبختانه به بدبختی هام نگاه کنم...
همینکه خانواده هست کافیع! هوم؟
درس بخونم فیلم ببینم کتاب بخونم بخوابم! بعد کنکورم تفریح!
آفرین چقدم فکرای قشنگی
چقد احمق و خرم ... 
اینکه چقد از آدمای اطرافم متنفرم حد نداره ! 
باید فاصله بگیرم از خودم ..از خودم و از وزوزهای توی سرم خسته شدم .. از لقمه های آماده ای که
 
فرود میاد توی مخم وسط درس خوندن و دست کاری میکنه اعصابم رو تا حدی که عصبانی ام کنه مثل یه گرگ زخمی رفتار کنم با زندگیم .
باید فاصله بگیرم و نگاهش کنم به آدمی که ساختم یا گداشتم ساخته بشه
یه مترسک تنها یا هر چیز ناشناخته دیگه . میدونم که خیلی براش کم گذاشتم خیلی
 
مادرم وقتی که عصبانی -و شاید دیوانه- می‌شد دستور می‌داد که لال شوم تا صدایم را نشوند. صدا و تصویر پدرم را به صورت واضح در ذهن دارم که می‌گفت «اصلا وقتی که حرف می‌زنی اعصابم می‌ریزه به هم!» اما حالا همه چیز فرق کرده؛ دوست دارند که با آن‌ها صحبت کنم. می‌خواهند به من نزدیک شوند و نمی‌دانند که چگونه. حالا من هم نسبت به هرکسی که سرد شوم تحمل صدایش را ندارم؛ حتی اگر قبلا از نظرم صدایش جذاب بوده باشد.
کلی هر سری بهم بر بخوره 
ناراحت بشم 
دلم بشکنه 
ولی بازم ...
به درجه ای رسیدم که واقعا نمیدونم چیکار کنم 
اره قبلش باید اینو بگم "مهم نیست"
اینا که مشکل نیست و فلان و بیسال و بهمان 
اما ... در لحظه ، وقتی توشم کاسه چه کنم دستم میگیرم و عالم و ادم رو مقصر میدونم و اعصابم حسابی خورده ...
+ خیلی اگاهانه دارم خودمو انالیز میکنم : 
۱ ) یه اتفاقی ، یه رفتاری ، یه عملی برام گرون تموم میشه و کلی خود خوری میکنم و اعصابم سرش خط خطی میشه اما بعدش که میام از اون می
الان که توى ماشین نشستم و سرم رو تکیه دادم به شیشه سرد ماشین دارم به دختر بچه پست قبل فکر میکنم:(…خیلى تنهاست و سرد…خیلى داغونه!!!خدایا امشب رو تو هواش رو داشته باش…تو جاى حق نشستى بهش نگاه کن!!اون معصومیت نذار از بین بره…هنوز صداى جیغش و اون خونى که روى دماغش جارى بود جلو چشم هامه:(…کاشکى!!کاشکى یه قدرتى داشتم میتونستم نجاتش بدم…اما من هیچى نیستم!
همین که میفهمم هیچ کارى از دستم برنمیاد حالم از خودم بهم میخوره…اون مادر خراب کودکى اون بچه ر
جالبه که همون روزی که من داشتم به آخرین پیامم نگاه می‌کردم پی‌ام بده هنوزم نمیخوای حرف بزنی؟و جالب‌تر اینکه واقعا برام فرقی نداشت. جالب بود که اون اعتماد به نفسی که قبلا برام جذاب بود الان روی اعصابم بود. فروتن بودن چیزی ازتون کم نمیکنه بچه‌ها.فروتن و متواضع باشیم.پیمان پیمان، فروتن باش الاغ.
ای کسایی که دوستون دارم لطفا مراقب خودتون باشید. کسی نمیتونه جای شما رو بگیره. واقعن اعصابم به هم میریزه وقتی حالتون خوب نیست.
با مامان دارم دعوا میکنم که چرا سهل انگاری کردی و رفتی اون بالای ارتفاع اخه چی کار داشتی اونجا الان خوب شد ازون بالا افتادی :((( نکنید دیگ نکنید.
مواظب خودتون باشید. بخش بیشتر حال خوب من حال خوب شماست:(
امروز که کله سحر پاشدم و کلی برنامه ریختم ح پیام داد و رسد به اعصابم. این آدم واسه من تموم شدست، دیگه باهاش نخواهم بود ولی چرا همچنان دارم بهش جواب میدم و پیام میدم و اعصاب خودم رو خورد می‌کنم؟
تو روحش، می‌دونه چجوری باریک بده، می‌دونه چیجور من رو تو مشتش نگه‌داری. ولی بسه... دیگه بسه... من که می‌دونم چرا وا میدم باز؟ هیچی بزرگ هیچی در انتظارت نیست. هیشکی هیچ‌جا برات نرسیده.
بیشتر از اونچه که بشه فکرش رو کرد توی زندگیم فحش و توهین شنیدم و خشونت دیدم و کمتر از اونچه که فکرش رو بکنید توی زندگیم محبت شنیدم و عشق و احترام دیدم. 
خیلی سعی میکنم برعکس این چیزایی که تجربه کردم و سرم اومده رو بروز بدم یعنی محبت و عشق بیشتر و خشونت و تنش کمتر! ولی یه جاهایی واقعا دیگه از وجود خودم حالم بد میشه و میخوام جوری محو شم که انگار هیچوقت نبودم.
دلیل اینکه هیچوقت نمیخوام بچه دار بشم از خودم اینه که میدونم چقدر داغونه روح و روانم و میت
۱_ اون روز سین بهم گفت نعنا دم کن و بخور 
بالاخره معده ویروسی ما خوب شد :))
۲_ این روزا دلتنگی های الکی دارم.دلتنگ چیزهای هستم که قبلن هیچ اهمیتی برام نداشت 
امیدوارم کم کم به این وضعیت عادت کنم :)
۳_ دلم از حرفهای گذشته گرفته هر چند وقت یه بار یادم میاد و اعصابم بهم میریزه.کاش خدا یه جوری حال اونا رو بگیری. یه وقتای بی تاب میشیم :(
دیشب کلی غرغر نوشتم 
خیلی! اینقدر که تهش میخواستم گریه کنم! از چی؟ شلوغی! 
اعصابم خرد شده بود 
تنها راهکارم این بود در برخورد با ارباب رجوعهام واسه دل خودم بگوبخند بازی در بیارم :| که بتونم سرشون غر بزنم! که چی کار می کنین شماها با خودتون؟ چی خوردی مریض شدی؟ و...
ولی تهش نمدونم کجا بود بالاسر یکی بودم
گفتم خدایا شکرت که سالمم، که هستم 
که بالاخره میام بالاسر اینها 




خدایا این قلیل از ما به کرمت بپذیر 
پسرِ شوهرخالم با یه حالت تحقیر آمیزی از توی آینه ماشین نگاه کرد و با لبخند پرسید شما از رو پرچم آمریکا هم رد میشین ها؟
پرسیدم ما؟ گفت آره. بعد من توی آینه نگاهش کردم و فقط لبخند زدم. بعدش هم مثل قبل از پنجره ماشین به بیرون خیره شدم.
اعصابم داغون شد! از اینکه فکر میکنه میتونه من رو وارد یه بحث بیخود بکنه و بعد بهم بخنده. در حالی که اونقدر کم حرف بودم که پیش خودش فکر نکنه اسکلم! چرا واقعا بقیه رو اسکل فرض میکنن؟
چه عجب ما چشممان ب جمال شما اراسته شد جناب cooldarzi 
بله ما هم خوب هستیم 
زانوهایمان نیز خوب هستند سلام دارند خدمتتان =/ 
عجب یک دختر را از روزمرگی هایش طرد کردید با قفل کردن پیجتان 
زنگ زده میگه تو گفتی گودی پیجش و قفل کنه 
:| مردم ازار بل فطره تشریف دارید شما انگار 
اعصابم و فیزیک خورد کرده عجیب !!!
نمیتونم باهاش کنار بیام 
هر چی تست میزنم نمیشه 
_______ 
در ضمن خوشم نمیاد کسی ×پری× صدام کنه 
این دفرو شوخی میگیرم ولی دفعه بعد باهات برخورد میشه :| 
من قرنطینه شدمدر قرنطینه هوا سنگین استپشت این پنجره‌ها اماسرفه‌ها حامل ویروس کرونا هستندکه بلایی از چین است
آدم اینجا تنهاستو در این تنهاییجنگ اعصاب شدیدی همه جا جاریستآدم از خویش فراریستدر قرنطینه خراب است همه اعصابمیا که علّاف مجازی هستمیا همه در خوابم
به سراغ من اگر می‌آییدبهتر آن است نیاییدکه مبادا کرونامنتقل گردد و من هم کرونایی بشومنکند سرفه کنی، عطسه کنیو تَرک بردارددر و دیوار قرنطینه‌ی من
#حسین_شادمهر(با اجازه سهراب سپهری)
آخرین نفسامه و بی تو 
دارم حس می کنم که میمیرم 
 
چقدر حال داد شنیدن این آهنگ بعد از یه خستگی مفرط 
 
واقعا چه تایمهای زیادی رو در طول این زندگانی نکبت بار در آهنگ ها غرق میشدم... خدا من رو نجات داد از غرق شدن! ولی من عادت کردم به اون خودکشی و تباهی
خوبه که مدتهاست با آهنگها فاز نمی گیرم. دچار ناگیرایی شدم. بیماری ناگیرایی!
 
الان با مازیار زدیم و رقصیدیم ... دیوانه وار
 
به هفده هیجده تا خواننده پر و پاقرص نیازمندیم! این یک
دو اینکه کاش اسلحه رو از
من باید خیلی در برابر نظرات و انتقادات دیگران خوسنردتر و بی تفاوت تر باشم...
ممکنه هزار نفر بابت یه حرف یا انتخاب من بیان گله کنن اما تا وقتی که من میدونم کارم هیچ نیت بدی توش نبوده نباید خجالت بکشم یا عذاب بکشم یا معذرت خواهی بکنم...
من نباید از پاک کردن ادما از زندگیم بترسم...بعضی خودشون مقدماتو برای حذف خودشون فراهم میکنن....
من باید بیشتر به فکر خودم و ارامش و اعصابم باشم....
الان کهداشتم نظرات قدیمیمو نگاه میگردم ( ماله اواخر سال ۹۵،۹۶) وقتی وارد سایت چند نفر از قدیمیا شدم به طرز عجیبی همشون تبلیغاتی شده بودن !!! 
 گردشگری ، بازاریابی ، کامپیوتر ، جالبتر اونیه که نوشته بود برنج مرغوب!! 
مگه میشه یهو چند تا اینطوری بشه ؟ نکنه بلاگایی که بعد یه مدت خاک میخورن خود به خود میشن صفحه تبلیغاتی ؟:/ 
+ اعصابم خورده چون سهیل و برهان تو سریال بوی باران مردن + لیورپول باخت + فردا ساعت ۶ صبح کلاس دارم ! 
بای  
. زیاد میخوابم بد میخوام اعصابم خورده! خوشم نمیاد اینجوری باشم اصلا. اه
 دارم
کتاب خودت باش دختر رو میخوندم. هنوز پنج فصلشو خوندم و احساس میکنم ک
خیلی روم تاثیر گذاشته.حس بهتری دارم نسبت ب خودم و اعتماد بنفسم بالاتر
رفته. انگار خودمو بیشتر دوس دارم.برای خودم احترام بیشتری قائلم. هرچند با
اون مورد خواب م مشکل دارم اون قضیه ش جداس
اعصابم به شدت خورده!
مردک احمق بلوری................دیگه داره امر و نهی می کنه خنگ
به من میگه این کارو بکن .اون کارو بکن!
گاو
اون دخترک پررو هم اومده و دراوج پررویی هی حرف می زنه با صدای بلند و روی اعصاب من میره
درحال حاضر کمی سکوت دارم
ولی نابودم و خسته
کارهای خودم هم به شدت عقبه دکتر هاشم هم اومد و یه سری زد.چقدر دوست داشتنیه این....
باید کمی آروم بشم....
رورو امروز نیومد.به خاطر برادرش
امروز فهمیدم خنجری یه بار توی مدرکش تقلب کرده!
یعنی همچین مارمولکیه
گران شدن بنزین بیشتر از همه دامن من را گرفت. قطعی شبکه محل کارم چالش بزرگی بود، آمادگی نداشتم برای چنین چالشی، ولی خوب از پسش برآمدم، بالاخره خودم را بعنوان مهندس IT به مدیر دفترمان ثابت کردم. همچنان بزرگترین مشکل محل کارم همکارم است، بنده خدا آدم خوبی است، ولی مزاحمت های وقت و بی وقتش اعصابم را به هم ریخته، نمی دانم به چه زبانی آب پاکی را روی دستش بریزم دست از سرم بردارد. زبان آدمیزاد حالیش نیست، خسته شدم بس که زیر ذره بین هستم.  
ساعت ۸ونیم زنگ زدم دانشگاه گفتم آقا ثبت نام من انجام نشده چیکارکنم وصل کرده یه خط دیگ بعد گفته چنددقیقه دیگ تماس بگیر دوباره زدم‌ میگ بیا دانشگاه پردیسان.رفتم کافینت سایت باز بودم انجام دادم رفتم دانشگاه میگ اینجا نباید بیای باید بری شاه سیدعلی :|
بعد یه سایت رسیدم شاه سیدعلی کلی صبرکردم تا ۱ونیم خانومه درحالی که لقمه میذاره دهنش وچشماشو میبنده وقورت میده میگ تایید تحصیلی نداری
بایه دختره کوبیدیم رفتیم پیشخوان سیستم قطع بوده 
خلاصه افتاد
نمیدونم اشکال از کجاست اینکه نمیدونم باید چیکار کنم
روزبروز داره اخلاقم بدتر میشه
روزبروز دارم داغون تر میشم
چرا آخه
وقتی نمیتونم از زبونم درست استفاده کنم
باید چیکار کرد
هیچ کس به حرف من توجهی نمیکنه
مدام اعصابم خورد تر میشه
انگار نمیتونم از زبون خودم درست استفاده کنم
حالم بده
خیلی بد
 
نت داغون 
قیافه پسرا داغون
خونه سیل زده ها داغون
قیافه پسرا داغون 
وضع اقتصادی داغون
قیافه پسرا داغون 
ابولفضل با دغدغه شتر مرغش داغون
قیافشم داغون
شیر پر چرب داغون ...
حالا اینا به کنار 
قیافه پسرا رو گفتم؟؟
لامصب داغون داغونه 
عصر که میشود، خانواده ام میروند پیاده روی. قبلا من هم میرفتم، ولی حالا از رفتن احساس بدی پیدا میکنم. وقتی چیزهایی میبینم که قبلا از ذوق مرا می لرزاند، و الان برایم به سان دیوار سفید و ساده شده اند، اعصابم خورد می شود. ترجیح میدهم در خانه بمانم، و زمانیکه خانواده ام در خیابان قدم میزنند، در داستان ها قدم بزنم.
سوال:در کودکی دوست داشتی چه کاره شوی؟
جواب: من نمی دانم، اما شاید او بداند.
ادامه مطلب
بعله، فوقع ما وقع، پس شد آنچه شد :) 
دوباره موسم رفتن به خوابگاه رسید. خوابگاه جدید، همون قدر که قبلی خوب و تمیز و درست و حسابی بود؛ خیلی پکیده و درب و داغونه و البته دور از دانشگاه که تنها مسیر مناسب، پیاده رویه. و از همه چیز بدتر اینه که باید همزیستی مسالمت آمیز داشته باشم با جانوران زبان آدم نفهم، اعم از: سوسک و مارمولک و گربه که در اتاق ها و راهرو ها رویت شده و علاوه بر اونها، هم اتاقی ها. گاهی تحمل کردن این شرایط برام خیلی سخت و آزاردهند
همیشه فکر می کردم هیچ کس نمی تونه من را خسته کنه. اینقدر انرژی داشتم که تک نفره قادر به حرکت چندین نفر و انرژی دادن به اونها بودم. اینکه می گم بودم ، نه اینکه دارم از سالیان دراز قبل صحبت می کنم. نه
 
همین دو سال پیش مثل بمب انرژی بودم. اعتقاد داشتم که قادر به تغیرات اساسی در سیستمها هستم. پیش خودم می گفتم باید برای پیشرفت شرکت و کشور و ... تلاش کنم تا بچه هامون بتونند خوبتر از ما زندگی کنند. در آن برهه ها بسیاری از افراد به من می گفتند که فکر نکن می
1. کاری که بلد نیستم را هیچ وقت قبول نکنم
2. طراحی نشریه خیلی انرژی میبره مثل همون طراحی مکانیکیه دفعات بعد یه جعبه شکلات کنار دستم تعبیه کنم
3. نمیدونم چرا کلا کار کردن میره رو اعصابم همون مرض "تمومش کن"
4. برم کخاف مرض " تکمیلش کن" را دوا کنم
- نمیدونم "تکمیلش کن" و "تمومش کن" با هم چه جوری ممکن میشه ولی حالا شده دیگه
*کخاف: کتابفروشی خاک پای فرهنگیان
به نام خداوند بخشنده و مهربان
قوی نبودن زبانم (هر چند دوست ندارم اینطور توصیف کنمش! میگم چرا...) به شدت هرچه تمام اعصابم رو بهم میریزه، کلی وقت ازم میگیره، تهش سر کلاسش قلبم میاد تو دهنم :/ و حس منگول بودن بهم دست میده.
 دوست ندارم بگم زبانم ضعیفه چون همونطور که گفتم کلاس زبان نرفتم و واقعا ضعیف نیست! این حرف نزدنم اعصابم رو خرد میکنه... فاک به این وضعیت، ینی تو همین شرایط فقط زبانم فوق قوی بود تقریبا میتونم بگم حالم خیلی بهتر بود! خیلی خیلی بهتر...
بیشتر از اونچه که بشه فکرش رو کرد توی زندگیم فحش و توهین شنیدم و خشونت دیدم و کمتر از اونچه که فکرش رو بکنید توی زندگیم محبت شنیدم و عشق و احترام دیدم. 
خیلی سعی میکنم برعکس این چیزایی که تجربه کردم و سرم اومده رو بروز بدم یعنی محبت و عشق بیشتر و خشونت و تنش کمتر! ولی یه جاهایی واقعا دیگه از وجود خودم حالم بد میشه و میخوام جوری محو شم که انگار هیچوقت نبودم.
دلیل اینکه هیچوقت نمیخوام بچه دار بشم از خودم اینه که میدونم چقدر داغونه روح و روانم و میت
هیچ وقت مثل من خربازی درنیارین و آدرس صفحات تون رو به هرکس و ناکسی ندید!درسته که هرچی دوست دارم مینویسم اما آرامش اعصاب ندارم!برای کتاب خوندن الان بدترین شرایطه ولی من میخوام برعکس عمل کنم.خوب حس میکنم چه قدر ف.ح تحت فشاره و خودمم همینطور،امروز در حین خندیدن اشکم ریخت،آره من اکثر اوقات از شدت خنده اشکم در میاد اما این دفعه خیلی فرق داشت.آدمم بلاخره دلم میشکنه نیاین جلوی من از روابط تون بگین.حسودیم نمیشه فقط اعصابم از خودم خورد میشه که نصفِ ش
بابا ماشینش رو فروخته .همون که عید کم مونده بود آتیشمون بزنه اگه من بودم عید میفروختمش...
حالا هر کی چپ میره راست میاد میگه بهار ماشین بخر.
من ماشین نمیخرم اصلا دوست ندارم ماشین بخرم از اون طرف اگر ماشین بخرم میشه یه چیزی تو مایه های بی آرتی و اتوبوس هر کی بگه ماشین بده باید بدم بره و اگر هم ندم میشم آدم بده .چرا باید پولی رو که ریال ریال جمع کردم و بدم یه جا چیزی رو بخرم که هیچ وقت رویای داشتنش رو نداشتم؟ دیگه دارن میرن روی اعصابم
دانلود آهنگ جدید به نام دلم میخواد عاشق بشم باز انتخابت کنم (ندیم)
Ahang delam mikhad ashegh besham baz entekhabet konam az nadim
دانلود آهنگ دلم میخواد عاشق بشم باز انتخابت کنم (ندیم)
لج کردم با خودم دارم عشقو از دست میدم رد دادم ای خدا تاوان چی رو پس میدم ...♪
تصمیمشو گرفت داغ بودم نفهمیدم وقتی که میرفت از تعجب میخندیدم ...♪
دلم میخواد عاشق بشم باز انتخابت کنم به هر کاری دست میزنم تا عشقمو ثابت کنم ...♪
از این دلم نگذر نرو همین که باشی کافیه تو باش تا قسمت کنم زندگیمو باها
یادتونه گفتم موقع ثبت نام دانشگام بابام آبرو ریزی کرده و زیر انداز پهن کرد وسط محوطه و پیک نیک و چایی با کتری داغونه و... ‍♀️
گویا روزی که بابا اینا رفتن تهران خونه افرا اینا ورداشته اینو واسشون با افتخار تمام تعریف کرده
الان که افرا اینا ناهار مهمون مون بودن شوهرش نشست کلی سوژه م کرد :/
عن آقا میگه بیام دانشگاه چوب و هیزم بیارم اون وسط یه آتیش درست کنیم یه چای بذاریم و... 
یکی نیست بگه خو پدر من آپولو که هوا نکردی میری شاهکاراتو با افتخار واسه
قرار بود با چند نفر یه شرکت خدمات کشاورزی بزنیم
الان مدیرعاملمون زرنگ بازی در میاره میگه چوون من پارتی دارم برای گرفتن مجوز 30 درصد در آمد شرکت رو بمن بدین و منم قبول نکردم.
اعصابم خیلی خورده
قرار بود با هم برابر و برادر باشیم
تنها دلخوشیم اینه که بنیامینم برمیگرده و من تا دو سه سال دیگه از این مملکت میرم
از بس از رفیق ضربه خوردم از یه آدم غریبه هیچ ناراحتی ندارم تنها ناراحتیم اینه که زمان رو سر یه سری آدم عوضی هدر دادم.
مریم بوشهری عزیز توییت کرده بود: ‏انقدر اعصابم به هم میریزه مامانم به خودش میگه پیرزن. هزار بار هم تذکر دادم ولی این تفکرشون که پیر هستن ولشون نمیکنه.
سن: یک ماه مانده به ۵۳ سالگی
یک آن به یاد مادرم افتادم، مادرم همسن مادر مریم بوشهریه وواین روزها همیشه از یک دردی شکایت داره، اما هرگز ندیدم وقتی ما پیشش هستیم دراز کشیده باشه و استراحت کنه.
بابا و مامان از ۱۰-۱۲ سال پیش موقع مطالعه عینک می‌زنن، روزهای اول شکایت می‌کردم که مامان داری ادا در می
"شروعی تازه؟!"
سلام رفیق! میدونم داری با خودت میگی که این بلاگ که هیچی نداره و خیلی دربه داغونه! آره نظر خودم هم همینه! قضیه از جایی شروع شد که نیاز به یه تریبون داشتم که بتونم یه سری ایده هایی که توی ذهنم جرقه زده بود  رو توش پیاده کنم. منتها توی یه جایی دو بار کارم رو تخته کردن <اینستاگرام :-)> ! اومدم که برای سایت خودم بلاگ بزنم و اینا، ولی بدلایل بسیار زیادی بازم نمیشد این کار رو کرد! بنابراین تصمیم گرفتم که یه بلاگ مستقل از همه چی بسازم. آره..
دیشب اینقدر تپش قلب داشتم نمیتونستم بخوابم.تا صبح بیدار بودم.حالم اینقدر بد بود که نه میتونستم بشینم نه می تونستم بخوابم و نه درس بخونم.یک چیزی در حد مرگ!
الان اونقدر خوابم میاد که از درمونگاه یک راست اسنپ گرفتم اومدم خونه
یادم اومد باید کاری را انجام میدادم :/ که فراموش کردم به کل! 
خیلی وقتا به این فکر میکنم خوب من دقیقا دارم چکار میکنم تو زندگیم.زندگی فقط خوردن و خوابیدن نیس.فقط اینکه زنده باشی نیست.قطعا یک چیزی فراتر از ایناس.انگار برگشتم
و من یک هفته ی تمامه دارم تو سایتا دنبال دوتا کتاب شعر خوب و مناسب برای گروه سنی الف میگردم و پیدا نمیکنم. 
کلا نقدهای زیادی به کتاب کودک وارده، بعضی هاشون که مزخرف نوشتن (مثل همون خرخروی عرعرو!)، بعضیاش که خوبه و شاعر حسابی داره، بدآموزی داره(مثلا کتاب خروس سیگاری! یا بعضی کتابای می می نی) میمونه چندتا کتاب خوب، که اونام فروش اینترنتی هاشون داغونه، همه جا زدن ناموجود! 
راستش اون روزی که در بدر دنبال کتاب اصول بازاریابی یا تحقیق در عملیات میگش
سردمه، نقطه به نقطه بدنم غرق درده، خسته و لِهه، کوفته و داغونه ولی خوشحالم. هندزفریم رسماً مُرده و خب منم با آهنگ سیروان مردم. صبح یادم رفت برم مدرسه! کلاسی بود که باید می رفتم، کتابخونه بودم. ری ری باهاشون حرف زد که بذارن بدون لباس مدرسه برم سر کلاس. 
فکر کنم فقط من این توانایی رو دارم که شب امتحان هندسه ترم برم سینما و مطرب ببینم. سرگرم کننده و البته دردناک بود. هنوزم نمیدونم اسم اون تپلوعه محسن کیاییه یا مصطفی ولی میدونم خیلی احمق اسکل پاتری
به شکل احمقانه‌ای بلیط‌های هواپیما را چک می‌کنم، زیاد می‌خوابم، کاری که فورس ماژور باشد برای انجام دادن ندارم و فقط انتظار می‌کشم.
شب ها بیدارم، تا صبح، بلکه بیشتر، نزدیک به ظهر می‌خوابم تا عصر، عصر بیدار میشم و با سردرد سعی می‌کنم به کار مشغول شوم. دلم از گرسنگی ضعف می‌رود و اعصابم هم ضعیف شده و با عصبانیت عینک را به چشم می‌زنم، از چشم بر می‌دارم و تحمل می‌کنم.
خوابم می‌آید و منتظر می‌مانم. دلم مچاله میشود و کم کم...
داستان غم انگیزی ا
 
من بیشتر کارهای علمی که کردم اتفاقی بوده. مثلا یه بار دختره اومد گفت برا اپلای میخوام مقاله بنویسم، میاید دونفره بنویسیم؟ منم دیدم خوشگله نتونستم بگم نه؛ قبول کردم!!! موضوعم سخت و بکر انتخاب کرد که بتونیم راحت چاپش کنیم. خدا شاهده پیر شدم تو اون مقاله. از سرکار و با کلی مشکل مینشستم روزی چند ساعت منابع مختلف رو میخوندم. موضوعم جدید بود و منبع خاص اون موضوع پیدا نمیشد. شاید ۳۰ تا کتاب تخصصی خوندم سر اون مقاله که جلوش کم نیارم. الان یادش افتادم
دانلود آهنگ جدید ایرانی آنیتا بزار برو
 آهنگ بزار برو را با کیفیت128 و 320 برای کاربران همیشگی رسانه تاپ موزیک آماده دانلود کرده ایم + متن آهنگ
بزار برو موزیک جدید آنیتا با کیفیت بالا
Anita – Bezar Boro From Resaneh Top Music
 
تو خوب بودی هیچ شکی نیستمیخوای بری خب حرفی نیست دیگه بهونه نیارخاطرات زود از بین میرن حرفاتم که بی تاثیرن پس معطل چی ای
حالم از وقتی‌ رفتی‌ مثل آسمون گرفته داغونه داغونههوا هم که با ما قهره انگار پره باد و تگرگ و بارونه بارونه
دل من هو
شهروز انزلچی بود

بخاطر همین حس خوبی بهش نداشتم
سر کلاس ها دیر میومد

همیشه هم ته کلاس مینشست ،ازکنارمم که رد میشد بوی سیگارش سرمو میبرد.
و...
تو امتحان آخر ترم ،تو یک سالن بزرگ که 300 نفر جا میشدن ،از شانس بد، جاش بغل دستم افتاد:|
اعصابم خورد شد تو دلم گفتم :حتما تقلبم میخواد:((
اصلا نگاش نکردم رومم به سمت چپم کردم که چشم تو چشم نشیم.
آخرای امتحان یک باری صدام کرد اما جواب ندادم.
برای بار دوم که صدام کرد ،تو دلم گفتم حالا فوقش یک سوال نشونش میدم
تا ن
ای نیرنگ باز!
ای حقه باز!
ای قناری رنگ کن و جای گنجشک بفروش!
ای چوپان دروغگو...
با کیم؟
خوب معلومه با چی توز
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون یا حداقل از همه پنهون از خدا چه پنهون( اه...یکی پیدا نشد درست اینو به ما بگه که بالاخره از کی پنهون؟) ما خانوادتا سوپر چیپس مزمز رو دوست میداریم. البته هنوز عاشقش نشدیم! مزه اش یکم متفاوته و بذائقه ما جور در میاد!
حتی الان که گرون شده ما باز ولش نکردیم
دیروز دیدم چی توز هم سوپر چیپس داره و تخفیفشم خوبه
گفتیم
متن ترانه حمید علائی به نام دوست داره

 
دوست دارهوقتی نیستی دل من از غصه داغونهوقتی هستی و میخندی میشم دیوونهتو خودت خوب میدونی جونم به تو بستسداره باورم میشه دل به تو وابستسدوست داره میدونی این قلب دیوونههمین قلبی که بدون تو نمیتونهدوست دارهدوست دارهوقتی دوری ازم دنیا یه زندونهغصه ها میان سراغ من دیوونهمیدونم اگه نباشی کار دل زارهبعد تو چشمای من از غصه می باره.
 
منبع : سایت نکست وان موزیک
 
 
منی که هیچ علاقه ای به اخبار و سیاست و حتی آب و هوا و فوتبال و غیره ندارم،امروز ی نرم افزار برای با خبر شدن از تمامی اخبار ها دان کردم:/ بعد من نهایت خبر خوندنام مال بچگی هام بود و اونم خوندن صفحه حوادث روزنامه بود که ی جایی دیدم خیلی اوضاع داغونه و روحیمو نابود میکنه دیگه نخوندم:/ به همین جهت هم همیشه بیخیال عالم بودم خخخخ ولی خب عوضش امروز حسابی ضایع شدم چون بلند شدم رفتم مدرسه و بی خبر از تعطیلی توی خیابون یخ زدم چون فقط ی سویشرت پوشیده بودم:/
دانلود آهنگ احمد سلو رد تماس

آهنگ احمد سلو رد تماس
دانلود آهنگ جدید احمد سلو رد تماس با کیفیت اورجینال
Download New Music Ahmad Solo Rade Tamas
متن آهنگ رد تماس احمد سلو
وقتی یاد اون که میوفتم تموم قلبم از درد میشه معذرت میخوام اگه این آخرا تماس تو رد میشه من یه دیوونم که حتی از خودش و از دلش رد میشه خوب میدونم که همین روزا میری رابطمون سرد میشه من روانی دیوونه کسی حالشو نمیدونه کسی نمیدونه چی کشیده دلش آشوبه همه روزاشو تو این خونه به یاد اونه و میخونه به یاد ا
امشب با همسرم دعوای خیلی بدی داشتیم.خیلی بد...
دیشب هم دعوا داشتیم.خوب که فکر میکنم میبینم در طول هفته چهار پنج بار دعوا داریم.اعصابم خیلی بهم ریخته.بارها و بارها به طلاق فکر کردم ولی هیچوقت مثل امشب جدی بهش فکر نکردم.همش با هم جنگ و دعوا داریم سر چیزای بی ارزش و باارزش...
خیلی همدیگه رو اذیت میکنیم.واقعا زندگی مزخرفی برای خودمون درست کردیم.حالم از زندگیم بهم میخوره.خدایا حالم خیلی بده...
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این و
احساس میکنم نیاز دارم از همین نقطه تا وسط یخ و برف های قطب بدووم و بعد برای همیشه در یک غار برفی قایم شوم! دکتر قبلی گفته ۳۰% احتمال صرع و دکتر امروز گفته ۸۰% احتمال صرع. فعلا دعوت شده ام به یک روز بستری شدن و به فاک رفتن در بیمارستان. سطح حوصله و اعصابم به صفر مطلق رسیده. هیچ ایده ای ندارم که باید با زندگی ام چه کنم! 
چه قدر روزهای دیگر زندگی ام را با غم شکست عشقی و مشکلات کوفت و زهرماری زندگی ام گذراندم. خوابش را هم میدیدم ارزو کنم برگردم به دبیرس
از وقتی مها از پیش استادش اومده نشستیم پای سایت کانون مگه باز میشه برای امتحان. اصلا برای ما باز نمیشه یعی میاد منتها سطح ما نمیاد. نمیدونمم چیکار کنیم. امتحانم امروزه. زنگم میزنیم یا اشغال یا جواب نمیدن :/ اخه شما که سیستمتون درست نیست چرا تز ازمون آنلاین رو میدین. اعصابم بهم ریخته به خاطرش. نمیدونم چیکار کنیم. دیگه خسته شدم از بس رفرش کردم بیخیالش میشم میشینم پای کتابم. این مهم تره. :/هوووف. عجب داستانی داریما. 
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که یکی از بچه ها سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و 
تموم میشه.. میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هیچی تموم نمیشه
امشب  خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها  اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم 
هیچی هم نمیتونه ارو
متاسفانه کسی یه حرفی رو دوبار تکرار کنه عصبی میشم
کسی الان چیزی رو داره میگه که دیشبم گفته باشه اعصابم خورد میشه
کسی حرفی رو بهم تحویل بده که در واقع خودم دیشبش بهش گفتم عصبی میشم(و سعی کنه اون مطلبو اورجینال نشون بده که یعنی خودم از اول میدونستم)
کسی کند باشه دیر جواب بده
پشت تلفن مِن مِن کنه
جواب تلفنو دیر بده
یه سوال واضح بپرسم هی کش بده کش بده کش بده
کسی ازم بپرسه چرا عصبی هستی چرا دپرسی خونش پای خودشه
 
این روزا یه گلوله ی آتیشم که ترجیح می
تا حالا شده یه موضوع به مغزتون فشار بیاره برای نوشته شدن اما حتی ندونین چه نوشته ای هستش!؟شده هرشب خوابشو ببینین اما صبح حتی یادتون نیاد چی بوده اون خواب؟شده مغزتون رو به افول باشه از این قضیه!؟
این حجم از غریبگی برای چیه؟
چند وقته نتونستم بنویسم درست و حسابی رو خدا میدونه
اما این قضیه دیگه داره میره روی اعصابم...
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که میثم سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و 
تموم میشه.. میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هیچی تموم نمیشه
امشب  خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها  اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم 
هیچی هم نمیتونه ارومم کنه
ا
تصمیم داشتم به رئیسم پیام بدم و برای مرخصی فردا، اجازه بگیرم که از خیرش گذشتم و اعصابم همین یه روز تعطیلی از حرکات و رفتار خورد شد. کوزت بازی را ایشالا به یکشنبه موکول میکنم. حالا چون نظرم عوض شده، اتو کردن لباسهای کارم و حموم به برنامه ام اضافه شده:///برای هزارمین هزار بار، کااااش خونه خودم با عشق زندگی میکردم
 
ساعت ۲۳:۵۸ نوشت: حموم کرده و لباس های کارم نیاز به اتو ندارن و اومدم بخوابم. ماشالا بهم
اومد
الان که دارم مینویسم استخونای صورتم درد میکنه .
خراب بود حتی خیلی خراب تر از چیزیکه فکرشو میکردم
از اون موقه تا الان دارم گریه میکنم . فکر کنم تا یه سال دیگه این وضع ادامه داره
از اون موقه تا الان نخندیدم  و فکر نکنم به هیچ دلیلی تا سال دیگه هم بخندم
(البته اینجوری شبیه کسی میشم که خیلی ازش بدم میاد ولی چیکار کنم ؟  حالم داغونه)
هرجور فکر میکنم  هیچ اتفاق خوشحال کننده ای ممکن نیست بیوفته . اما نا راحتت کنندهه هاهیچ وقت تموم نمیشن
خودمو تو ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها