نتایج جستجو برای عبارت :

غرغرو هم خودتونید

افراد بدبین و غرغرو، زوال عقل می گیرند
 
 
محققان فنلاندی در تازه‌ترین یافته‌های خود مدعی شدند که افراد بدبین و غرغرو بیش از سایرین در معرض ابتلا به زوال عقل قرار دارند. این صفات و ویژگی‌های رفتاری و شخصیتی، با مشکلات سلامتی مانند بیماری‌های قلبی نیز ارتباط دارند.«آنا تولپانن» از دانشگاه کوپیو در فنلاند می‌گوید: شخصیت انسان‌ها بر سلامت مغزشان تأثیر‌گذار است.این مطالعات ارتباط بین بدبینی و زوال عقل را نشان می دهد، البته نه لزوما به معن
قانونى داریم که همیشه ثابت است:
"ما به محیطمان عادت می‌کنیم" اگر با آدم‌های بدبخت نشست و برخاست کنید، کم کم به بدبختی عادت کرده و فکر می‌کنید که این طبیعی است.
اگر با آدم‌های غرغرو همنشین باشید، عیب‌جو و غرغرو می‌شوید و آن را طبیعی می‌دانید.
اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می‌شوید ولی در نهایت شما هم عادت می‌کنید به دیگران دروغ بگویید و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.
اگر با آدم‌های خ
قانونى داریم که همیشه ثابت است:
"ما به محیطمان عادت میکنیم" 
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.
اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید
اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.
اگر با آدم های خوشحال و پر
یک زن جذاب با وجود جذابیت و ظاهری عالی⚠ اگر غرغرو باشد⚠ اگر عصبی باشد⚠ اگر بهانه گیر باشد⚠ اگر استرس داشته باشد⚠ اگر بی اعتماد به نفس باشد⚠ اگر نسبت به مسائل بدبین و با نگاهی منفی بنگرد،❎ ارزش های خود را نزد همسر به تدریج از دست خواهد دادزنان خوش بین جذابند؛ جذاب بودن مهمتر از زیبا بودنستزیبایی عادی می شود؛ اما جذابیت عادی نمی شودچرا که اولی در ظاهر و دومی در باطن است.@Hamsardary
 
میگن کار میکنی برای اینکه بهتر زندگی کنی اما خوب که چشتو وا میکنی میبینی فقط همون کارو کردی و زندگی نکردی اصلا یادت رفته که داشتی کار میکردی که چیکار کنی ! 
اصلا وقتی برات باقی نمیمونه که بشینی فکر کنی چی دلت میخواد؟ الان میتونی چی کنی که بهت خوش بگذره ؟ فقط خسته و غرغرو میشی با یه عالمه برنامه ی اجرا نشده ...
کتابِ نخونده ، فیلمِ ندیده، کافه ی نرفته، دوستِ ندیده، گپِ نزده ! 
من از اونایی ام که همیشه خودم رو تصور می کنم دارم برای یه نوجوون درد و دل می کنم...مطمئنم اگه روزی به اون بچه  بگم اینترنت رو از ما قطع کردن و دلایلش رو شرح بدم وحشت می کنم...البته قول میدم هیچ وقت تو این خراب شده هیچ موجود زنده ای رو به دنیا نیارم و اگر خدایی نکرده موفق به رفتن نشدم حتما یه بچه از یتیم خونه  واسه خودم میارم،  شایدم از خانه سالمندان یه پیرزن غرغرو برای پر کردن تنهایی خودم البته اگر‌ وضعیت مالیم پیشرفت کنه و اون آدم بتونه کنارم زن
اگر غول سیاه افسردگی مرا نبلعد، غول قهوه ایِ مشتقِ عزیز، نوسان و موج گرامی، جریان های سری و موازی، نیرو محرکه، گراف، پارامترهای بیضی و هزاران کوفت و درد و زهرمار دیگر قطعا این کار را می کند.
+ زاویه بین نیم مماس چپ و نیم مماس راست یه تابع دخلش به من چیه ناموسا؟ یکی به من بگه. 
#غرغرو...
+ بشنویم. هرکی گوش نده زاویه نیم مماس چپ و راستشو گم کنه به حق پنشتن.
+ پروسه ثبت نام کنکور حتی از پروسه زایمان هم سختتره. اینو امروز فهمیدم.
بسم الله


سلام.
اول اینکه حاجیتون تمرینات بوکسش رو شروع کرده.از فردا با استادا درگیرم!
خب از این بگذریم.
گذشتیم.
پنج شنبه چهار صبح دارم میروم سبلان.با گروه سن بالاهای از خود راضیِ غرغرو.این ها همه از بی کسیِ که باید با این جمع ها بروم.اما از دست روزگار!
خیلی حرف ها و خاطره ها از کوه رفتن هایم دارم!ولی حوصله اش نیست!دوباره مینویسم.
دوشنبه ی بعدی امتحان ارتوپدی دارم.نمیدانم چه میشود ولی زیاد مهم نیست.خودم دارم یاد میگیرم!
تابستان جای خوبی رفته اید
من به شخصه، از حرف زدن و دوستی با کسانی که همون پیر درون رو دارن یا به عبارتی، دیکتاتور، غرغرو، متعصب الکی، خودبرتربین و کسانی که همه ش پاچه این و اون رو میگیرن، به شدت اجتناب میکنم.
بحث با اینها فایده نداره چون وقتی کم میارن میگن: ادب مسئله مهمیه من ادامه نمیدم، ولی همون آدم تا دو دقیقه قبل میگفت کی من شش نفر رو بیارم بهت تجاوز گروهی کنن من لذت ببرم (چون اینها خودشون فاقد میل جنسی و الت تناسلی هستن و دوست دارن بقیه اینکارو انجام بدن تا اون ها ل
سلام :) روزتون بخیر ^^
انگار واقعا با صحبت کردنِ بدون عصبانیت و غرض و مرض میشه خیلی از مشکلات رو برطرف کرد
تو دعوا و دلخوریای بین همسرها معمولا هرکدوم از طرف قضیه طرف مقابل رو فقط مقصر میدونه
چرا یکبار برنمیگردیم و به رفتار خودمون نگاه نمیکنیم 
شاید رفتار همسرمون نتیجه رفتار خودمون باشه !
همسر من بارها گفته از زن عصبی و غرغرو بدش میاد ولی متاسفانه من از بعد زایمانم به شدت کم ظرفیت شدم 
یک روز فقط تلاش کردم آروم باشم جاهایی که میخواستم غر بزنم
قلمم پیرمرد غرغرو ریش بلندِ کثیفِ ژنده پوشِ کمر خمیده ی سیگار به دستِ الکل در جیبی شده که جز اِهن و اوهون و نشخوار فحش ناموس به این و اون چیزی ازش در نمیاد.
ممکنه زیاد بیاد اینطرفا حرف مفت بزنه کارشه ... از بس که حرف مفت شنیده.
 
ناموس کلمه سکسیستیه شما بخون فحش بد. اون پیر مرد بهش میگه ناموسی.
شاید فکر کنید سگ سیاه افسردگی انرژی آدم رو کم میکنه ولی یک مدلش هم هست که انرژیت رو زیاد میکنه جوری که آخر سر از انرژی اضافه ای ک بعد از اون همه کار درونت م
کارل توی انیمیشن UP یادتون میاد؟
این ادم رو یادتونه؟


صابخونه من دقیقا این شکلیه!
هم چهره ش، اخمش، عینکش، ابروهاش،
هم در میزان عنق و بداخلاق بودن
هم غرغرو بودن
هم در نحوه حرص خوردن و گاها سر به سر گذاشتن ملت
هم در میزان بی توجهی به کل دولت
هم در میزان مهربانی و دلسوزی
هم در میزان سن بالا
هم نحوه کشیدن عصاش دنبال خودش 
هم در میزان لجوج بودن و بی حوصلگی
فکر کنم ته مخم دوست داشتم یه روزی با کارل توی این فیلم زندگی کنم که برام اتفاق افتاده.
به همسر گفتم: ولی خوبیش این بود که حداقل بعد چهل روز، چند ساعت حالمون خوب بود...
گفت: الانم حالمون خوبه، فقط یه کم ماشین نداریم!!!
یه کم؟! :)))
ماشینو که گرفتن تصمیم گرفتیم به هیشکی نگیم چی شده. که هم نگران نشن و هم سرزنش نکنن!!! اصلا فکر نمیکردیم این همه طولانی بشه قصه! بابا چند باری به رومون آورد که "میدونم یه چیزی شده و نمیخواین بگین.." ولی هی ما مقاومت کردیم بلکه حل بشه و مجبور نشیم بگیم! حالا هم من هم همسر به یه نتیجه مشترک رسیدیم: "تا به بابا اعترا
برای بار هزارم امروز میگه دوستت دارم. 
میخندم میگم چی شدی آخه؟ 
میگه هیچی. دوست دارم همه اش ابراز علاقه کنم امروز، به کسی هم ربطی نداره. دوستت دارم. میخوام هی بگم.
یه ذره دیگه فکر میکنه و میگه: یادته همه اش میگفتن به مرد توصیه شده توی خونه به زنش ابراز علاقه کنه و بگه دوستت دارم؟ 
میگم خوب؟ 
میگه خیلی مسخره است آخه. مگه جور دیگه ای هم میشه زندگی کرد؟ 
میخندم و ته دلم داره میره که غنج بره که یهو چشمم میخوره به کف آشپزخونه و دادم میره هوا که محمممم
نام کتاب: #مردی_به_نام_اوه | نویسنده: #فردریک_بکمن | مترجم: #جواد_شاهدی | انتشارات: #نوید_ظهور | ۳۸۴ صفحه.داستان این کتاب، آشنایی اتفاقی خانواده ای ایرانی در سوئد با یک مرد سوئدی بد اخلاق است، پیرمردی غرغرو و کلّه‌شق! اُوِه پیرمردی ست ۵۹ ساله که به همسایه ها و دیگران روی خوش نشان نمی دهد و در فکر خودکشی است. در یکی از همان روزهای معمولی، پروانه و خانواده اش به خانه ی روبروئی نقل مکان می کنند. مدتی بعد، تصادف سرنوشت سازِ آن ها با صندوق پستیِ اُوِه، م
من های زیادی در من زندگی میکنند!
منِ عجول همیشه همراهِ منِ غرغرو سعی میکنند پرچم را بالا نگه دارند اما کور خوانده اند! منِ مدیر در همه حال در حالِ رصد کردن و مچ گیری است!البته که منِ مدیر تنها نیست و یارغارش،منِ سرزنشگر در این امر خطیر همراهی اش میکند!
منِ مهربان همیشه در حال آماده باش برای مقابله با منِ بدجنس است!بعد از کمی فکرهایی از جنس سنگدلی سریعا با چوب جادویی پری قصه ها سر میرسد و رشته تمامِ فکرهای بدجنس را پنبه میکند.البته که منِ مهربان
 لبخند بزن، هوای بارانی را تنفس کن،زیبایی ها را در آغوش بکش،روی لبه ی جدول های خیابان راه برو و روی کاشی های پیاده رو لی لی کن برای خودت گل بخر،زیبا حرف بزن و از زیبایی هایی که می بینی با همه سخن بگو ،در حرف های نیش دار متوقف نباش؛همیشه یک عده هستند که بدون دانستن دردها و تیرگی های زندگی ات تو را قضاوت کنند،بگذار بگویند "خوش به حالت غم نداری""خوش به حالت شکم سیری و فقط لذت می بری""چه خبره عکس گل گذاشتی! شوهر کردی؟""عکس نی نی گذاشتی حامله ای؟""چ
1. بین 36 نفر 33 شدم. زیبا نیست؟ افتخار نمی کنید بهم؟
2. نمی دونم باز خودمو تو خواب به کدوم در و دیواری کوبوندم که مچم ترکیده. نمی تونم تکونش بدم :| با باند هم بستمش تاثیری نداشت.
3. دیگه داره حالم از کلاس زبان بهم می خوره. 
4. یه اتفاقی برای یکی از آشناهای دورمون افتاده، نمی تونم بگم اما بیشتر از هروقتی به این نتیجه رسیدم که "اصلا آدم نیستیم، کثافت دنیا رو برداشته."
5. باورتون میشه بعد از یک ماه بالاخره بعد از ظهر خوابم برد. فک کن از خواب پاشی بری کلاس زب
الان با بابا حرف میزدم...خونه باباجون اینا بود...با بقیه ام حرف زدم...کشتم خودمو تا خوشحال باهاشون حرف بزنم که فک کنن حالم خوبه...بعدش بابا رفت تو اتاق یه کم تنها حرف بزنیم...داشت بغضم می گرفت وقتی تنها شدیم ولی نذاشتم..جلوشو گرفتم...بلاخره یه بار موفق شدم جلوی خودمو بگیرم...بعدم از کارنامه پرسیدم... اونقد این روزا همش یه جوری گذشت که کلا کارنامه مو یادم رفته بود...قرار بود سه شنبه بدن ولی نه بابا چیزی دربارش گفت نه من پرسیدم.ولی الان ازش پرسیدم گفت وق
 
 
خیلی ها قبل از خوردن غذا دعا می کنند و برخی هم پس از غذا خوردن شکر می گویند. اما من قبل از هر نشست و برخاستی دعا می کنم. بعد از بیدار شدن و قبل از بیرون رفتن دعا می کنم. قبل از مطالعه و قبل از نمایش و سینما هم دعا می کنم. قبل از طراحی و نقاشی و ورزش هم دعا می کنم. قبل از پیاده روی و نوشتن هم دعا می کنم.
خلاصه من همواره دعا می کنم و خداوند را به خاطر این همه نعمت شکر می گویم.
 اگر می خواهید در کارها با پیامدهای خوب روبرو شوید یا به آرزوهای خود برسید...
میم.الف.چ سبز
راستش ارتباط مستقیم با آدم‌ها برایم سخت‌ترین کار دنیاست، می‌توانم ساعت‌ها از دور نگاه‌شان کنم، برای‌شان نامه بنویسم و از بودن‌شان کیف کنم اما هر تلاش برای ارتباط نزدیک‌تر وحشت‌زده‌ام می‌کند؛ انگار که با نزدیک شدن، ان‌ها را از دست می‌دهم.من هشت سال مدام در قالب‌های متفاوت خواندمت اما این اولین باری است که مثل آدم، مثل یک مخاطب معمولی برایت می‌نویسم و نمی‌دانم این متن چطورمی‌شود. احتمالا در جاهایی کج می‌شود که اگر ت
هوم، با این وقفه‌ای که افتاد بین روز اول و دوم، عملا کارکرد این‌جا رو زیر سوال بردم :)))
غر دارم هزارتا غر
دلم برای روزهای بی‌دغدغه و خلوت خونمون تنگ شده؛ البته راستشو بخوای هیچ‌وقت هیچ‌وقت جز سال نیمی از سال کنکور بنده که اولتیماتوم داده بودم برای ممنوعیت ورود مهمان، خونه‌ی ما خلوت و بی‌دغدغه نبوده :دی
امروز ۲۰ شهریوره، ساعت ۵و ربع عصره و نشستم روی تخت خواهر و دارم کارهای شرکت رو انجام می‌دم.
دخترعمه ازم موچین خواست و من با نگاه به دو کیف
گاهی وقتا با دیدن یه اتفاقاتی ، در هر شرایطی که باشی یادت میفته که باید خدا رو شکر کنی .. شاید تا قبلش همش گلایه می کردی و از وضعیت زندگیت ناراضی بودی اما با دیدن اون اتفاق یادت میفته و یه تلنگر اساسی می شه برات که قدردان خیلی از داشته هات باشی !
درسته ها آدمی باید خودش رو با افراد بالاتر از خودش مقایسه کنه تا انگیزه بگیره برای حرکت و رسیدن به بالاتر از چیزی که هست ، اما چه خوب می شه که از خودمون پایین تر هم ببینیم .
مثلا من با پاهام راه می رم تا برس
 
با توجه به تحولات و ابتلائاتی که اطرافم و برای خودم رخ دادهمتوجه شدم که مهمترین عنصر اخلاقی برای موفقیت در زندگی در تمامی ابعاد، چیزی نیست جز:«نظم»
نظم نباشه ذهمه چیز داغون میشه، همه چیز، از جمله ایمان و عاقبت بخیری اخروی حتی....
خانه داری که اصلا بدون نظم ناممکنه :) چرا ممکنه، ولی تبدیل میشی به یه انسان که مدام در حال دویدنه و هیچوقت هم به مقصدی که می‌خواد نمی‌رسه... تازه با فرض اینکه بچه ای وجود نداشته باشه میگم ها...حتی بدون بچه هم همین قدر
این روزها معلمین به شدت سرشان گرم تدریس های مجازی است و حتی بیشتر از زمانی که در مدرسه حضور داشتند درگیر تهیه محتوای آموزشی و برگزاری کلاسهای آنلاین دو ساعته برای هر کلاس و رسیدگی به ایرادات و اشکالات درسی دانش آموزان می باشند. در طول هفته هم با پیامهای دانش آموزان وقت و بی وقت هم مدارا میکنند و جوابگو هستند. شاد (شبکه آموزش دانش آموزان) که آمد حال برای پر کردن جیب یک عده یا برای پز دادن وزیر یا هر چیز دیگر قطعا تا این زمان ناموفق بوده است. عدم
تماشایت ارزوست 
ای نفس بی معرفت تر و دشمن تر ز تو چ کسی برای من وجود دارد 
تماشایت ارزوست که جنگ با تو و در مقابل تو قرار نگرفتن هر دو برابر با باخت من خواهد بود .
بی قراریت را به تماشا مینشینم 
این روزها از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم شاید هنوز نتوانسته ام مهارت تماشا کردن را ایاد بگیرم 
اماااا همینکه راه مقابله کردن با تو را اموخته ام دستاوردیست بی نظیر
دستاوردی که شاید کسی متوجه نشود کجا به کارم می اید اما بدان این همان چیزیست که نابودت خوا
وقتی یکی مدام در گوش شما غر می‌زند سخت است که بخواهید نگاه مثبت به زندگی و کارایی‌‌تان را حفظ کنید. غرغروها معتقدند همه‌ی دنیا برای آنها دردسر درست می‌کنند، اما چیزی که از آن خبر ندارند این است که خود آنها چقدر زیادی غر می‌زنند. در این فرصت نکاتی را برای برخورد با افرادی مرور می‌کنیم که میل شدیدی دارند با هر کس رو‌به‌رو می‌شوند سختی‌های زندگی‌شان را برای او تشریح کنند.
تفاوت بین آدم‌های غرغرو و منفی‌باف
وقتی با آدمی که دائما غر می‌ز
خیلی از مشکلات تک همسری و یا تعدد  وقتی به احکام واقف و راضی (مثل ایه ۶۵ سوره نساء)  باشیم رفع می شه
خانمی دومی بودند که از زندگی شون خیلی ناراضی بودند ... مرتب از اذیت همتای اول و بی عدالتی همسر گلایه داشتند.از اینکه همیشه با همسر اول می ره مسافرت و بعد از برگشت برای من اون شبها رو جبران نمی کنه 
اینکه هر چهار  شب یه شب میاد پیشم و... . اینجور موارد موجب شده بود خانم به آقا گلایه کنه و زندگی شون پر تنش بشه و سر هر جیزی با هم بحث داشته باشند
اگر ما به
ترفندهای آتلیه کودک به صورت حرفه ای
عکاسی کودکان در آتلیه کودک اللخصوص اگر پنج سال به پایین باشد بسیار بسیار چالش برانگیز است . اگر قبلا این کار را انجام داده باشید و یا انجام دادنش را تماشا کرده باشید مطمئنا خودتان متوجه این موضوع شده اید که چقدرکار سخت و دشواری است .
در این مقاله سعی میکنیم نکاتی را به شما آموزش دهیم که به کمک آن ها بتوانید در آتلیه کودک بهتر عمل کنید .
در آتلیه کودک کودکان غالبا توجه طولانی مدت به شما ندارند و احتمال خیلی زی
دیگه هیچی نمیخوام نه رویای کودکی و نه نور مهتاب پشت پنجره و نه ... . یه حس تهی که هیچ وقت نتونستم درکش کنم همیشه باهام بوده مثل یه غباری که غبار نیست مثل هر چی که تصورش سخت باشه مثل روح . کاش ای کاشی نبود کاش آرزو نبود کاش زندگی نبود و مرگ نبود و زنده نبود . و ای کاش رویا هم نبود . کاش عشق هم نبود . 
مثل نیستی . یه جایی که کلمه ی مزخرف یا بدردنخور وجود نداشت .
احساسی که درونمه منو زجر میده . یه لنگر بزرگی انداخته توی قلبمو مدام فشار میده. یه سنگینی بدی تو
خیلی از مشکلات تک همسری و یا تعدد  وقتی به احکام واقف و راضی (مثل ایه ۶۵ سوره نساء)  باشیم رفع می شه
خانمی دومی بودند که از زندگی شون خیلی ناراضی بودند ... مرتب از اذیت همتای اول و بی عدالتی همسر گلایه داشتند.
از اینکه همیشه با همسر اول می ره مسافرت و بعد از برگشت برای من اون شبها رو جبران نمی کنه 
اینکه هر چهار  شب یه شب میاد پیشم
و...
اینجور موارد موجب شده بود خانم به آقا گلایه کنه و زندگی شون پر تنش بشه و سر هر جیزی با هم بحث داشته باشند
اگر ما به ا
"واقعیت مثل یک کیسه می‌مونه...
خالی که باشه سرپا وا نمی‌ایسته.
برای اینکه سرپا نگهش داری،
اول باید تمام دلایل و احساساتی رو که باعث موجودیتش شده‌اند بریزی توش.
هر کدوم از ما یه دنیا چیز تو وجودمون داریم. 
لوئیجی پیراندلو"
اوه هرروز دارم فکر می کنم در شرف یه تحول بزرگم و خب هیچ اتفاقی نمیفته... فکر کنم این روند تحول تا آخر عمرم ادامه داشته باشه :) کل روز مثل یه جسد بودم که هر از گاهی تکون می خورد. نمی دونم با این حجم از تنبلی و بی حالی و بی انگیزگی چ
دیشب یه فرصت مناسب پیدا کردیم کمی با هم حرف بزنیم ..حرف رسید به ذوق افراد!
ما فهمیدیم زوج با ذوق و خوش سفری هستیم.
دکتر ف با خونواده می رن تایلند .وقتی همسر ازش می پرسه چطور بود؟میگه "بعد از دو روز دلم میخواست برگردم خونه!
حالا اگه ما بودیم تمام وجودمون می شد چشم و گوش تا همون بخش کوچکی از جاذبه های فرهنگی و طبیعی و تاریخی و‌‌‌‌...در دل و جان و یادمان ضبط کنیم.اگه وقت می شد صدرصد پرنده نگری خاص اون منطقه رو انجام می دادیم و رکوردای جدید می زدیم و پ
فرزندم سلام 
میدانم نوشتن این نامه کمی احمقانه به نظر میرسد چرا که هنوز نه تو زاده شده‌ای و نه من مقدمات زاده شدنت را فراهم کرده‌ام.حتی ممکن هست اصلا زاده نشوی.به هر حال این نامه برای توست فرزندم:
در ابتدا فرزندم باید بگویم که فرقی نداره پسر باشی یا دختر چرا که گونه بشر سر تا پا یک کرباسن اما بدان اگر دختر باشی بهتر است و اگر پسر باشی راحتتر خواهی زیست کمی.(ولی تو گوش نده سعی کن دختر بشی!)
فرزندم،مادرت(که هنوز هویت ش مشخص نیست)را هر روز صبح،ظهر
مادر من زن محکمی است. صبح ها از ساعت پنج بیدار می شود، صبحانه درست میکند، در تاریکی بیدارمان میکند، قیافه های غرغرو و پف آلود ما را تحمل میکند. اگر شب قبل را زیاد بیدار مانده باشم، سرم را میبوسد و میگوید "قربون چشمای قرمزت برم". ساعت هفت از خانه بیرون می زند، از هفت و نیم تا چهار بعد از ظهر در درمانگاه با هزار جور بیمار و ارباب رجوع مدارا می کند. عصر که خانه می آید، ریخت و پاش های ما را جمع می کند. شام درست می کند. بعد به یارا کمک می کند مشق هایش را ب
نجوایِ بی پروا شهریور ماه ساخته شده بود ، قرار بود همان ماه کلی خوشحالی سرازیر شود به خانه یِ دلم اسمم را گذاشتم خانوم لبخند :)خودم میدانستم که قرار نیست اتفاقی بیوفتد اما به گفته کسی باورم شد و به خاطر اتفاق خوبی که قرار بود برایم بیوفتد به دلم صابون زده بودم ...اما یک دفعه ورق برگشت و همانی نشد که میخواستم همان موقع آنشرلی را دانلود کردم و نشستم تمامش را دیدم به امید اینکه از دیدنش امیدی تو دلم جوانه بزند ..اما من شدم دخترِ بی انگیزه و ناامید ک
نجوایِ بی پروا شهریور ماه ساخته شده بود ، قرار بود همان ماه کلی خوشحالی سرازیر شود به خانه یِ دلم اسمم را گذاشتم خانوم لبخند :)خودم میدانستم که قرار نیست اتفاقی بیوفتد اما به گفته کسی باورم شد و به خاطر اتفاق خوبی که قرار بود برایم بیوفتد به دلم صابون زده بودم ...اما یک دفعه ورق برگشت و همانی نشد که میخواستم همان موقع آنشرلی را دانلود کردم و نشستم تمامش را دیدم به امید اینکه از دیدنش امیدی تو دلم جوانه بزند ..اما من شدم دخترِ بی انگیزه و ناامید ک
نجوایِ بی پروا شهریور ماه ساخته شده بود ، قرار بود همان ماه کلی خوشحالی سرازیر شود به خانه یِ دلم اسمم را گذاشتم خانوم لبخند :)خودم میدانستم که قرار نیست اتفاقی بیوفتد اما به گفته کسی باورم شد و به خاطر اتفاق خوبی که قرار بود برایم بیوفتد به دلم صابون زده بودم ...اما یک دفعه ورق برگشت و همانی نشد که میخواستم همان موقع آنشرلی را دانلود کردم و نشستم تمامش را دیدم به امید اینکه از دیدنش امیدی تو دلم جوونه بزنه ..اما من شدم دخترِ بی انگیزه و ناامید ک
آموزش عکاسی کودک
عکاسی کودکان اللخصوص اگر پنج سال به پایین باشد بسیار بسیار چالش برانگیز است . اگر قبلا این کار را انجام داده باشید و یا انجام دادنش را تماشا کرده باشید مطمئنا خودتان متوجه این موضوع شده اید که چقدرکار سخت و دشواری است .
بیشتر بدانید: آتلیه تخصصی کودک
در این مقاله سعی میکنیم نکاتی را به شما آموزش دهیم که به کمک آن ها عکاسی کودک بهتری داشته باشید .
کودکان غالبا توجه طولانی مدت به شما ندارند و احتمال خیلی زیاد با شما خوب همکاری ن
از روی بی حرفی این صفحه رو باز کردم تا شاید کمی بتونم حرف بزنم
یه ادم پر حرفی مثل من وقتی انقد بی حرفی پیشه میکنه یه چیزیشه نه؟
وقتی با تقریب خوبی هر شب کابوس میبینه!
هی نیگا میکنم میبینم همه چی سرجاشه!همه چی درسته!استراحت کافی به موقع هم درس و دانشگاه!تقریحات خوب!همه چی دارم!
همه چیزایی که میخواستم!ولی بی حرفم!ولی تو فکرم!ولی تمرکز ندارم!ولی خستم!ولی حوصله ندارم!ولی ...
خیلی فکر کردم که چمه!که چرا پنجشنبه شبیه جمعه شده برام!یا حتی شنبه ....
حتی دیگ
 
بعد می بینی انگار صدایش را فراموش کرده ای، آن لحن خاصش را. آن مدلی که حروف اسمت را ادا می کرد. آن خنده ها، آن حرفهای بریده وسط خنده ها و آن درخشش شادمانی در دلت وقتی به سختی لابلای ریسه رفتن از دیوانه بازی های تو، می گفت نخندان لعنتی، بگذار حرفم را بزنم. می بینی صدایش را یادت رفته، و دردت نمی آید اما می ترسی از این که دردت نمی آید. نکند دکتر راست گفته باشد و این از یاد بردن جزئیات، سرآغاز شفای دلت باشد؟ 
بعد، دراز می کشی روی مبل و به آن دم صبح دل
دقیقا دو هفته پیش چهارشنبه ، من عالی بودم
که به مبحث آزمون رسیدم و تسلط هم دارم و میترکونم دییگ
برای خودم هدف خیلی بالایی تعیین نکردم
ولی خب آزمونمو خراب کردم
چون مدیریت آزمون نداشتم و تعداد اشتباهاتم بالا بود
و در عین ناباوری حتی ب اون هدف پایین که میخواستمم نرسیدم
سعی کردم اهمیت ندم و بگذرونم
وقتی شروع کردم تحلیل کردن فهمیدم که ای وای حتی بعضی سوالا رو درست هم نخوندم
خلاصه که تصمیم گرفتم آزمون دوم جبران کنم و یکم پیشرفت کنم حداقل!
ولی اواس
دقیقا دو هفته پیش چهارشنبه ، من عالی بودم
که به مبحث آزمون رسیدم و تسلط هم دارم و میترکونم دییگ
برای خودم هدف خیلی بالایی تعیین نکردم
ولی خب آزمونمو خراب کردم
چون مدیریت آزمون نداشتم و تعداد اشتباهاتم بالا بود
و در عین ناباوری حتی ب اون هدف پایین که میخواستمم نرسیدم
سعی کردم اهمیت ندم و بگذرونم
وقتی شروع کردم تحلیل کردن فهمیدم که ای وای حتی بعضی سوالا رو درست هم نخوندم
خلاصه که تصمیم گرفتم آزمون دوم جبران کنم و یکم پیشرفت کنم حداقل!
ولی اواس
دقیقا دو هفته پیش چهارشنبه ، من عالی بودم
که به مبحث آزمون رسیدم و تسلط هم دارم و میترکونم دییگ
برای خودم هدف خیلی بالایی تعیین نکردم
ولی خب آزمونمو خراب کردم
چون مدیریت آزمون نداشتم و تعداد اشتباهاتم بالا بود
و در عین ناباوری حتی ب اون هدف پایین که میخواستمم نرسیدم
سعی کردم اهمیت ندم و بگذرونم
وقتی شروع کردم تحلیل کردن فهمیدم که ای وای حتی بعضی سوالا رو درست هم نخوندم
خلاصه که تصمیم گرفتم آزمون دوم جبران کنم و یکم پیشرفت کنم حداقل!
ولی اواس
وقتایی که مامانم خیلی می خوابه منم می خوابم، انگار که کل خونه تو حال و هوای رخوت انگیز دم صبح جا مونده. البته هوای دم صبح اگه بیرون باشی یا پنجره رو باز کنی به شدت انرژی بخش و سرحال کننده س، اما زمانی که بین زمان شش تا هفت صبح تو تختت بیدار میشی تک تک سلولهای بدنت نیاز به خواب رو داد می زنن و دوباره خوابیدن میشه بزرگترین لذت دنیا که می تونه تو اون لحظه مال تو باشه. امروز هم تا نزدیکای ظهر همین منوال بود و با مامانم انقدر خوابیدیم که خود خواب زد سر
 
(THE PROFESSOR (2018
**این متن حاوی اسپویل میباشد**
"چقدر از وقتت استفاده میکنی؟ "
الان در این زمان که دارم این متن رو مینویسم در بحران کرونا به سر میبریم و شاید این سوال یکی از مهم ترین سوالات ما باشه ، و من بعد از دیدن این فیلم این سوال بیشتر ذهنم رو درگیر خودش کرد. همه ما یک روزی از دنیا میریم ولی هیچکس اون روز رو برای خودش نزدیک نمیدونه ؛ در واقع هیچکس فکر نمیکنه اون روز شاید همین امروز باشه و ما دیگه قرار نیست نفس بکشیم. اما وقتی به این سوال فکر میکنی
حوصله‌اش نبود که از پله ها بالا برود اما مجبور بود. دوباره همان برگه‌ی همیشگی را روی آسانسور دید«آسانسور خراب است». از برگه عکس گرفت و استوری گذاشت و نوشت امروز هم مثل همیشه. با پا محکم به در کوبید. کیفش که با کتابهای که از کتابخانه امانت گرفته بود سنگین‌تر از همیشه شده بود را روی زمین می‌کشید. همین طور که از پله‌ها بالا می‌آمد شروع کرد به شمردن اعداد انگلیسی: one, two,three,four…
همیشه این کار را می‌کرد. سختی بالا رفتن از پله‌ها را کمتر می‌کرد. ب
به کارای عملی فکر نمیکنم. گور باباشون. همش باشه واسه شب ژوژمان. نشد تابستون. خیلی تلاش میکنم که درس بخونم. امروز دو ساعت با انرژی خوندم، ولی بعد یهو شارژم تموم شد. دیگه نتونستم. تازه چی خوندم؟! معنی لغت. :/
کله من گنجایش این همه غمو نداره. حالا شاید درستترش قلب باشه ولی برا من همه چی تو کلّمه. :) بابابزرگم هفته پیش بعد از فوت خاله‌ش خیلی ناراحت بوده و رفته تهران پیش داییم. تو نمایشگاه کتاب حالش یه جوری بوده و یه سر بردنش اورژانس و گفتن باید آنژیو بش
تنها دو هفته بیشتر نمونده تا پایان  این سال تحصیلی...هم برام دیر میگذره و هم باورم نمیشه که داره بلاخره تموم میشه!!!

امروز به  خاطر آخرین امتحان شفاهی کلاس دهمی ها تعطیل بودیم و وقتی به این فکر میکنم که سال  دیگه من قراره به جای اون ها باشم دل درد عصبی میگیرم مثل الان...

امروز هوا وحشتناک داغ بود و دارم به این فکر میکنم که خداروشکر ماه رمضان تو این ماه نبود.

الانم داره یه نیمچه بادی واسه خودش میوزه که اگه نَوَزه سنگین تره ...والا

۲۸ قراره بریم تو
 صدای بارون میاد. یه صدای پیوسته از برخورد قطره‌های ریز با درختای کوچه‌ی پشتی. من قرصم رو خورده‌ام و خزیدم به زیر لحاف. پریشب پیش دکتر م. بودم و کمی از احوالاتم گفتم. حین حرف زدن باهاش حس می‌کنم بی‌حوصله‌ست. البته که در نظر من بی‌حوصلگی او به شکل عبارت سرزنشگرانه‌ی « لعنتی! قطعا تو خیلی وارد جزئیات می‌شی!» ظاهر می‌شه. بگذریم، بهش گفتم بی‌خیال شدم. بی‌خیال ترین دانشجوی دوره! کاش شب امتحانی باشم، تبدیل شده ام به چند ساعت قبل امتحانی! هدفم
 صدای بارون میاد. یه صدای پیوسته از برخورد قطره‌های ریز با درختای کوچه‌ی پشتی. من قرصم رو خورده‌ام و خزیدم به زیر لحاف. پریشب پیش دکتر م. بودم و کمی از احوالاتم گفتم. حین حرف زدن باهاش حس می‌کنم بی‌حوصله‌ست. البته که در نظر من بی‌حوصلگی او به شکل عبارت سرزنشگرانه‌ی « لعنتی! قطعا تو خیلی وارد جزئیات می‌شی!» ظاهر می‌شه. بگذریم، بهش گفتم بی‌خیال شدم. بی‌خیال ترین دانشجوی دوره! کاش شب امتحانی باشم، تبدیل شده ام به چند ساعت قبل امتحانی! هدفم
با شما همخون نیستم. تولدم در میان شما تصادفی بیش نیست. یکی از کودکانی هستم که به دنیا آورده اید تا هراستان را از مرگ بخوابانید. در زمره ی همان کودکانی که چون باز هم گریزی از مرگ نیافته اید به دنیایشان آورده و به دست تقدیر سپرده اید. تخم هایم را روی زمین پراکنده می کنم چرا که تنها راه ممانعت از پایان تصادفی عمری است که تصادفا آغاز شده است...
من گنجی نیستم در صندوقی در بسته که انتظار نور آفتاب را میکشد، گنجی که کسی که قدرش را ندانسته. جواب هر سوالی
سیزده سالَم بود که روکش صندلی (همون جایی که میشینی روش همون تیکه چرمی) ای که رفته بودم روش وایستاده بودم به علت اینکه داداش بزرگه ی پنج ساله! پیچاشو از زیر شل کرده بود (باور کنید سرعت نوشتنم از علامت تعجب به اینور کند شد چطور یه بچه ی پنج ساله اون پیچ ها رو شل کرده بود؟) اگه گفتید کجای جمله بودم؟
بذار آسونترش کنم تصور کنید از همون صندلی های دو تیکه چرم داشتِ قدیم، که مدرسه ها صندلی معلم ها بود
از اونها یه دونه تو آشپزخونه کنار آبگرمکن بود
رفتم ب
عبور از بحران
عوامل موثر و گوناگونی در موفقیت افراد و سازمان ها و دستگاههای مالی و اداری  آنان نقش دارد.
ازجمله هوشمندی ودقت وشتاب و تاب آوری وبرنامه ریزی هدفمند باعث موفقیت های چشمگیر بسیاری از کسانی است که به ناگهی همه را بهت زده می کنند.
مبالغه و اصرار در ضعف، بی دقتی و لجاجت و بی برنامگی وکم حوصلگی باعث ازبین رفتن انرژی افراد است.
در شرکت های بزرگ اقتصادی جهان شاید بشود از تنبل های خوشفکر استفاده کرد، اما هرگز از توهم زدگان بی انگیزه و کن
عبور از بحران
عوامل موثر و گوناگونی در موفقیت افراد و سازمان ها و دستگاههای مالی و اداری  آنان نقش دارد
ازجمله هوشمندی ودقت وشتاب و تاب آوری وبرنامه ریزی هدفمند باعث موفقیت های چشمگیر بسیاری از کسانی است که به ناگهی همه را بهت زده می کنند.
مبالغه و اصرار در ضعف، بی دقتی و لجاجت و بی برنامگی وکم حوصلگی باعث ازبین رفتن انرژی افراد است.
در شرکت های بزرگ اقتصادی جهان شاید بشود از تنبل های خوشفکر استفاده کرد، اما هرگز از توهم زدگان بی انگیزه و کند
دیگر کم آورده ام. خلنگ ها و بوته های ریواس حالا دیگر حالم را مگسی می کنند. تند تند نفس می زنم. نفس کم می آوردم و از دهان هوا را می کشم تو. پی در پی تشنه ام می شود. جلودار نرم و آهسته و روان می رود. شیب ها یکی از یکی تندتر می شوند. از من فاصله دارد. هی می خواهد برود و هی من ترمزش می شوم. می دانم که سوال مزخرفی است. ولی می پرسم: خیلی مانده؟! امیدم نمی دهد. می گوید آری. خیلی مانده و می پرسد: هایده بذارم؟ می گویم: چرا که نه.
زیر پایم را دقیق نمی بینم. بهتر است که
خب... حالا که حالم بهتر شده بریم سراغ آنچه گذشتِ این مدت!
روز اولی که رسیدیم مشهد یه تیکه کاغذ دستمون بود با کلمه "شعبه ۵" که هییییچ کس نمیدونست کجاست! حتی به ۱۱۸ زنگ زدم و خواهش کردم به جای شماره تلفن بهم آدرس بده! که گفت چیزی به عنوان شعبه ۵ ثبت نشده! ساکا رو گذاشتیم امانات و باز شروع کردیم پرسیدن آدرس. پنج شیش تا خیابون مختلفو آدرس دادن! :/ بالاخره تو کلانتری ترمینال یکی پیدا شد که آدرس دقیق رو میدونست... 
اسنپ گرفتیم... به راننده اسنپ گفتیم ما دقی
همیشه با این شروع نوشتنه مشکل دارم!که از کجا بگم!
صدای منو میشنوید از تهران!از خانه!
داشتم به این فکر میکردم که این بلاگ قراره جایی باشه برای تجربه های من!برای اینکه توی 25 سالگی بدونم دغدغه ها و روزمرگی های مبینای 20 ساله چی بود!
پس میگم!از دغده های این روزام!از چیز هایی که باهاشون درگیرم.از احساسم.از اطرافیانم ، و از شریطم :)
امروز یازدهم مرداد ماه یکهزارو سیصد و نود و هشت خورشیدی هست :)
مبینا 21 سال داره. رشته ی تحصیلیش فیزیک و دانشگاهی که توش بزرگ
بعد از انتخاب شرکت مناسب شما باید نکات زیر را رعایت کنید تا در بازاریابی شبکه ای به موفقیت و کامیابی برسید.بخش اعظم کار شما شناخت درست شرکتی است که میخواهید با آن ها کار کنید.در شروع رسیدن به اهدافتان محصولات، پلن پورسانت دهی شرکت،ابزارهای آموزشی شرکت می توانند سبب انگیزه بیشتر برای شما و سازمان شما باشند.
حال در نظر می گیریم که شما شرکت مناسب خود را انتخاب کرده اید و در آن عضو شده اید،پس به نکات زیر دقت کنید.
1-هدف داشته باشید و آن را بنویسی
بعد از انتخاب شرکت مناسب شما باید نکات زیر را رعایت کنید تا در بازاریابی شبکه ای به موفقیت و کامیابی برسید.بخش اعظم کار شما شناخت درست شرکتی است که میخواهید با آن ها کار کنید.در شروع رسیدن به اهدافتان محصولات، پلن پورسانت دهی شرکت،ابزارهای آموزشی شرکت می توانند سبب انگیزه بیشتر برای شما و سازمان شما باشند.
حال در نظر می گیریم که شما شرکت مناسب خود را انتخاب کرده اید و در آن عضو شده اید،پس به نکات زیر دقت کنید.
1-هدف داشته باشید و آن را بنویسی
بعد از انتخاب شرکت مناسب شما باید نکات زیر را رعایت کنید تا در بازاریابی شبکه ای به موفقیت و کامیابی برسید.بخش اعظم کار شما شناخت درست شرکتی است که میخواهید با آن ها کار کنید.در شروع رسیدن به اهدافتان محصولات، پلن پورسانت دهی شرکت،ابزارهای آموزشی شرکت می توانند سبب انگیزه بیشتر برای شما و سازمان شما باشند.
حال در نظر می گیریم که شما شرکت مناسب خود را انتخاب کرده اید و در آن عضو شده اید،پس به نکات زیر دقت کنید.
1-هدف داشته باشید و آن را بنویسی
بنویسم؟ ننویسم؟ بگم به من چه رد شم؟ ولى آخه تا آخر فکرش همین بمونه؟ گناه نداره؟ آخه نوشتنم هم تاثیرى نداره. مینویسم آخرش تصمیم میگیرم منتشر کنم یا نه.
ببین دوست عزیز
حقیقتاً من خیلى خوشم نمیاد توى کلام توضیح بدم که کمى دارى اشتباه مى کنى. اینو هم که میگم مزخرفى بیش نیست.یعنى همه توضیحات کلامى براى تصحیح اشتباه دیگران مزخرفى بیش نیست. ولى قلبم میگه بگم یه بار یه جا و دیگه نگم. شاید تاثیر کوچولویى گذاشت.
توى هر وبلاگ چندتا پست عاشقانه پیدا میشه.
بسم الله الرحمن الرحیم
 
(سلام. اول از همه میخواستم تشکر کنم بابت همه مشورت هایی که به من دادید. کامنت ها رو خوندم و از کمکتون استفاده کردم. در نهایت یک کانال تو ایتا زدم و به دلایلی از زدن پیج اینستا فعلا منصرف شدم. اینستا به دلیل امکان ارتباط در کامنت ها برام جذاب بود که به هرحال فعلا کنار گذاشتمش تا بعد چی پیش بیاد. آدرس کانال ایتا همون آدرس سابق کانال در تلگرامه heavenlywife  رو که سرچ کنید احتمالا پیداش میکنید. فعلا هم تنها عضوش خودم هستم :) ان شا
این متن جهت اتلاف وقت شما نوشته شده‌است، لطفا پا به فرار
بگذارید.

از اون شب که اومدم تا همین دی‌شب با کسی حرف نزدم، جز این‌که
برای نیافتادن توی دره کمی با م. و مری حرف زدم. هنوز هم دست‌و‌دل‌م به حرف‌زدن و
گشایش لب‌هام نمی‌ره؛ با بچه‌های دانش‌کده و اتاق که اصلا! با اون حرکتی که س.
دیروز کرد و پ. قبل‌تر، نسبت به کل قضیه اینسکیور شده‌ام. حتی اگه واقعا میس‌آندرستندینگ
بوده باشه و ربطی به اون ماجرا نداشته باشه هم، اثر معکوس‌ش رو در نهایت روی
بعضی‌وقت‌ها چاره‌ای نیست! اتفاقی می‌افتد که سکوت و غم همه‌جا را فرا می‌گیرد، کاری را می‌کنی که دوست نداری و جایی می‌نشینی به غصه خوردن که نباید. این‌جور وقت‌ها حوصله‌ای هم نیست برای کارهای عقب‌مانده و برنامه‌ریزی‌های جدید و چه و چه. از روزهای قرنطینه حرف می‌زنیم؛ روزهایی تلخ که گرچه می‌دانیم می‌گذرند، شوخی‌بردار نیستند و در این روزها از هیچ احتیاطی برای درگیر نکردن جان خود و دیگران نباید فروگذار کرد.با این وجود گاهی اگر خودت به
چرا غر می زنیم؟ این رفتار را همه بخوبی می
شناسیم. خود من اینکار را بصورت "حرفه ای " انجام می دادم! چند بار غر
زدنهای موجه و یا غیر موجه دیگران را
شنیده ایم؟  چند بار شنیده ایم که {می
گویند} چقدر زندگی  سخت است ، چقدر دشوار
است که هر روز برای مبارزه با تمام بدبختی هایمان بیرون بیاییم... {آنهم} بخاطر
"دیگران".

"غر زدن از طرف
هر کس که باشد پذیرفتنی نیست. اینکار ناخوداگاه همیشه تاثیر منفی دارد. وقتی غر می
زنید، شما از خود یک قربانی می سازید . یا موقعیت را
توی کادر خالی پیامک جدید، تایپ کردم : دارم میام بندر ببینمت دوست جان. قرارمون همون جایهمیشگی .صفحه ی گوشی را خاموش کردم و گذاشتمش توی جیب پالتویم. در عقب دویست و شیش سفید رنگی کهمعطل من ایستاده بود را باز کردم و کنار لیلا نشستم . بحث شان گرم بود . لیلا لبخندی به من زد و از تویاینه جلوی ماشین ، چشمکی به اقا رضا زد و گفت :- خبرش توی کل دنیا پخش شده . جنجالی راه افتاده سرش .در را که بستم ، اقا رضا پایش را روی گاز گذاشت و به سمت خیایان اصلی پیچید و گفت :- ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید سرور مجازی ایران